تک پارتی(درخواستی)
#درخواستی
#تک_پارتی
#تهیونگ
<وقتی بچتون...>
علامت ا.ت+ علامت تهیونگ_ علامت دکتر* علامت پرستارا^
^آقای دکتر ما هر چی مورفین هم زدیم هیچ ری اکشنی نشون نداد اون همینجوری دوروزه بدون هیچ غذا و آبی به بیرون پنجره خیره شده..
دکتر هوف بلندی کشید و گفت:پس همسر ایشون کجان ها چرا هنوز پیشش نیستن؟!
دکترا و پرستارا از اتاق خارج شدن که بعد از چند ثانیه ای در اتاق با شتاب باز شد ولی بازم هیچ ری اکشنی نشون ندادی ولی خوب شنوایت فهموند که کی امده!!
^آقاا شمااا کی هستینن برین بیرونن لطفا...
_شوهرشم...(با بغض و صدای لرزیده)
پرستار زود از اتاق رفت بیرون..
تهیونگ آروم نزدیکت امد ولی تو بازم هیچ ر اکشنی نداشتی...
با گذاشته شدن دست گرمی روی دست یخیت دوباره بغض خشک شده گلوت خیس شد...
_ا.ت عشقم...منو ببین..بذار قیافتو ببینم!!
رو تخت نشست دست بی روحتو آورد جلو لباش و بوس بارونش کرد...
_اشکالی نداره بیب!(بغض)
اینبار صورتتو برگردوندی سمتش و به چشاش زل زدی با دیدن وضعت اشکش جاری شد..
+جچوری هنوزم میگی اشکالی نداره!!
دستتو محکم از دستش کشیدی بیرون رو تخت نشستی و با داد ادامه دادی:بچموننن مرددد تهیونگگگگ دیگههه نیستتتت دیگهههه نیستتت لعنتیییی دیگههه نیستتت...
بیشتر نزدیکت شد و دستاشو قاب صورتت کرد..
_ا.ت خواهش میک...
+تووو بچههه دوسسس دارییی و مننن نمیتونم براتتت بچهههه بیارم ته...تهیونگ(گریه)
پرستارا و دکترا به خاطر داد ا.ت با شتاب وارد اتاق شدن...
که تهیونگ بدون برگشتن به سمتشوش دستشو بالا برد که نیان جلو..
*خانم کیم...
_برید بیرون اون به من نیاز داره!:)
دکترا سریع رفتن بیرون که تهیونگ دوباره با بغض تو صداش ادامه داد:نه من تورو دوست دارم ا.ت:))))
اشکاتو با دستاش پاک کرد و محکم به بغلت گرفت...
گریه هاتون اتاقو پر کرده بود:))
بعد از چند دقیقه ای ازت جدا شد و به لبات زل زد..
_ا.تم اشکال نداره یه بار دیگه امتحانش میکنیم اینو یادت باشه که من بی همه میتونم زنده بمونم به جز تو!:)
با خندت تلخت لبشو آروم گذاشت رو لبت وعمیق بوسیدتت...
The end...
#تک_پارتی
#تهیونگ
<وقتی بچتون...>
علامت ا.ت+ علامت تهیونگ_ علامت دکتر* علامت پرستارا^
^آقای دکتر ما هر چی مورفین هم زدیم هیچ ری اکشنی نشون نداد اون همینجوری دوروزه بدون هیچ غذا و آبی به بیرون پنجره خیره شده..
دکتر هوف بلندی کشید و گفت:پس همسر ایشون کجان ها چرا هنوز پیشش نیستن؟!
دکترا و پرستارا از اتاق خارج شدن که بعد از چند ثانیه ای در اتاق با شتاب باز شد ولی بازم هیچ ری اکشنی نشون ندادی ولی خوب شنوایت فهموند که کی امده!!
^آقاا شمااا کی هستینن برین بیرونن لطفا...
_شوهرشم...(با بغض و صدای لرزیده)
پرستار زود از اتاق رفت بیرون..
تهیونگ آروم نزدیکت امد ولی تو بازم هیچ ر اکشنی نداشتی...
با گذاشته شدن دست گرمی روی دست یخیت دوباره بغض خشک شده گلوت خیس شد...
_ا.ت عشقم...منو ببین..بذار قیافتو ببینم!!
رو تخت نشست دست بی روحتو آورد جلو لباش و بوس بارونش کرد...
_اشکالی نداره بیب!(بغض)
اینبار صورتتو برگردوندی سمتش و به چشاش زل زدی با دیدن وضعت اشکش جاری شد..
+جچوری هنوزم میگی اشکالی نداره!!
دستتو محکم از دستش کشیدی بیرون رو تخت نشستی و با داد ادامه دادی:بچموننن مرددد تهیونگگگگ دیگههه نیستتتت دیگهههه نیستتت لعنتیییی دیگههه نیستتت...
بیشتر نزدیکت شد و دستاشو قاب صورتت کرد..
_ا.ت خواهش میک...
+تووو بچههه دوسسس دارییی و مننن نمیتونم براتتت بچهههه بیارم ته...تهیونگ(گریه)
پرستارا و دکترا به خاطر داد ا.ت با شتاب وارد اتاق شدن...
که تهیونگ بدون برگشتن به سمتشوش دستشو بالا برد که نیان جلو..
*خانم کیم...
_برید بیرون اون به من نیاز داره!:)
دکترا سریع رفتن بیرون که تهیونگ دوباره با بغض تو صداش ادامه داد:نه من تورو دوست دارم ا.ت:))))
اشکاتو با دستاش پاک کرد و محکم به بغلت گرفت...
گریه هاتون اتاقو پر کرده بود:))
بعد از چند دقیقه ای ازت جدا شد و به لبات زل زد..
_ا.تم اشکال نداره یه بار دیگه امتحانش میکنیم اینو یادت باشه که من بی همه میتونم زنده بمونم به جز تو!:)
با خندت تلخت لبشو آروم گذاشت رو لبت وعمیق بوسیدتت...
The end...
۱۷.۷k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.