ازدواج اجباری پارت69
......ا.ت
چشمامو بازکردم موقع صحر بود دو دست دور کم*رم بود جونگکوک لع*نتی از پش*ت بغ*لم کرده بود صورتش تو
گر* دنم بود دستاشو کنار زدم چرخیدم طرفش به صورت خوابیدش نگاه کردم مثل فرشته خوابیده و انگار کاری نکرده اما وقتی بیدار میشه مثل یه شیطانه
پاشدم رفتم تو بالکن چون صبح زود بود هوا سرد و ملایم بود به حیاط نگاه میکردم چشمام رو بستم و به اواز پرنده ها گوش میدادم بعد چند دقیقه دستی رو شانه هام و بعد شالی که رو شانه هام قرار گرفت لازم نیست نگاه کنم کی میتونه به جز جونگکوک باشه دلیل درد های این روز هام
جونگکوک:اینجا چیکار میکنی
ساکت بودم که دوباره گفت
جونگکوک:عزیزم چرا حرف نمی زنی
ا.ت:بعضی وقت ها باید ساکت باشیم چون هیچ کلمه ای نیست که چیزی که توی ذهنمون هست رو نشان بده
یکم ساکت موند بعد گفت
جونگکوک:چرا او این سرما چیزی نپو* شیدی سردت میشه
ا.ت:چرا میپرسی تو نگرانمی
جونگکوک:شیرینکم منو ببخش
ا.ت:معذرت خواهی بدرد نخور نکن وقتی پشیمان نیستی
جونگکوک:عزیزم خواهش میکنم اینطوری نکن فکر میکنی من نگرانت نیستم دست خودم نیست وقتی عصبی میشم کنترولم رو از دست میدم کاری میکنم که نمیخوام ببخشید
وبعد بغ* لم کرد که شروع کردم به گریه کردن
ا.ت:دست بردار از بهانه های بی معنی دست خودم نیست عصبی میشم و کنترولم و از دست میدم اینا همش بی معنین
ولطفا اینقدر عزیتم نکن جلو بقیه خُردم نکن و بهم بی احترامی نکن تو نمیدونی وقتی جلو بقیه خُردم میکنی چقد احساس بدی بهم دست میده
جداشد و نگران نگاهم کرد و گفت
جونگکوک: عزیزم تو تنها عشق منی من واقعا سردر گمم و نمیتونم عصبانیتم رو کنترول کنم میترسن ازدستت بدم پس نمیدونم چطور رفتار کنم
ا.ت:تو خودت کاری میکنی نخوام بمونم وگرنه من فکر میکردم... زمانی زندگی زیباست و ادامه داره که چشمام به تو بیوفته و تو بغ*ل تو باشم
چشمامو بازکردم موقع صحر بود دو دست دور کم*رم بود جونگکوک لع*نتی از پش*ت بغ*لم کرده بود صورتش تو
گر* دنم بود دستاشو کنار زدم چرخیدم طرفش به صورت خوابیدش نگاه کردم مثل فرشته خوابیده و انگار کاری نکرده اما وقتی بیدار میشه مثل یه شیطانه
پاشدم رفتم تو بالکن چون صبح زود بود هوا سرد و ملایم بود به حیاط نگاه میکردم چشمام رو بستم و به اواز پرنده ها گوش میدادم بعد چند دقیقه دستی رو شانه هام و بعد شالی که رو شانه هام قرار گرفت لازم نیست نگاه کنم کی میتونه به جز جونگکوک باشه دلیل درد های این روز هام
جونگکوک:اینجا چیکار میکنی
ساکت بودم که دوباره گفت
جونگکوک:عزیزم چرا حرف نمی زنی
ا.ت:بعضی وقت ها باید ساکت باشیم چون هیچ کلمه ای نیست که چیزی که توی ذهنمون هست رو نشان بده
یکم ساکت موند بعد گفت
جونگکوک:چرا او این سرما چیزی نپو* شیدی سردت میشه
ا.ت:چرا میپرسی تو نگرانمی
جونگکوک:شیرینکم منو ببخش
ا.ت:معذرت خواهی بدرد نخور نکن وقتی پشیمان نیستی
جونگکوک:عزیزم خواهش میکنم اینطوری نکن فکر میکنی من نگرانت نیستم دست خودم نیست وقتی عصبی میشم کنترولم رو از دست میدم کاری میکنم که نمیخوام ببخشید
وبعد بغ* لم کرد که شروع کردم به گریه کردن
ا.ت:دست بردار از بهانه های بی معنی دست خودم نیست عصبی میشم و کنترولم و از دست میدم اینا همش بی معنین
ولطفا اینقدر عزیتم نکن جلو بقیه خُردم نکن و بهم بی احترامی نکن تو نمیدونی وقتی جلو بقیه خُردم میکنی چقد احساس بدی بهم دست میده
جداشد و نگران نگاهم کرد و گفت
جونگکوک: عزیزم تو تنها عشق منی من واقعا سردر گمم و نمیتونم عصبانیتم رو کنترول کنم میترسن ازدستت بدم پس نمیدونم چطور رفتار کنم
ا.ت:تو خودت کاری میکنی نخوام بمونم وگرنه من فکر میکردم... زمانی زندگی زیباست و ادامه داره که چشمام به تو بیوفته و تو بغ*ل تو باشم
۳۹.۵k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.