فرشتگان مرگ
pt⑦
راوی: ات و جیمین رفتن خونه ی جیمین تا کتاب هارو بخونن و تحقیق کنن
یعد ساعت ها یهو جیمین گفت:
-ات پیداش کردم
*کو؟
-مگه مریضی ترسیدم؟
*هالا خوب نکشدمت یه تلپورت کردیما
-خب بیخیال این
ببین اینجاست
*کجا؟
-خونه اقا شجاع
😐*
ات و جیمین دوباره شوع کردن به خوندن اما هیچی پیدا نکردن
نمیدونستن چی کار کنن تا یهو جیمین گفت
-من یه نفرو میشناسم میتونه کمکمون کنه
*کیه؟(ات یهو به طرز عجیبی کیوت گفت
-اخه مگه به توی کوچولو میخوره 1313سالت باشه (توذهنش
*جیمین
-بله
*بگو دیگه
-ببین یه کسی هست که همیشه منو همراهی میکنه احتمالا الانم همین کارو میکنه
*خب کجاست ؟
بیا بریم
-بریم
ات و جیمین رفتن تا برسن به اون کسی که جیمین گفته بود بعد چهل مین رسیدن اونجا که ات گفت
*یااا پارک جیمین اینکه یه گربه است
-خب همینه
*ناموسا😐
-اره
جیمین رفت پیش اون گربه و گفت
-میشه بیای بیرون بهت نیاز دارم
همون موقع یهو اون گربه تبدیل به انسان شد
ات خودش ریخته بود پشماش مونده بود رو هوا
(علامت اون گربه هه!)
!خب بگو چیشده که باز این...(یهو چشمش میخوره به ات
-چی شده؟
! ه... یچی
-ات بیا جلو
ات اومد جلو و گفت
*سلام
! س.. سلام
-ما دوتا توی شرایطی قرار گرفتیم و از شما کمک میخوایم
! خب بگین جریان چیه
-ما.....
! وایسا تو نه ات تو بگو
😐-
*من؟
! اره
*راستش......(ات همه چی رو به اون گربه میگه
-خب میدونی چیشده؟
!معلومه منو دست کم گرفتی
این یه طلسمه به اسم شی لان این طلسم جوری هست که روح و بدن دو اهریمن به هم متصل میشه و یه نشاش روی هر دو نفر به وجود میاد
*الان ما نشاش داریم؟
!اره
نگاه کنید
یهو یچی بالای سر ات و جیمین ظاهر شد شکل اون خیلی عجیب و پیچیده بود
-اینه؟
!اره اینه
این نفرین میتونه خیلی خطرناک باشه بهتره خیلی مراقب هم باشید و تا جایی که میشه از هم جدا نشید
چون امکان داره قدرت هاتون غیر فعال بشه
فغلا برین خوابم میاد
-چشم
ات و جیمین داشتن میرفتن که یهو گربه جیمین رو صدا زد
ات وایساد اونجا تا جیمین بره
-بله
!بعدا تنها بیا به دیدنم
-چشم
جمایت🖤
راوی: ات و جیمین رفتن خونه ی جیمین تا کتاب هارو بخونن و تحقیق کنن
یعد ساعت ها یهو جیمین گفت:
-ات پیداش کردم
*کو؟
-مگه مریضی ترسیدم؟
*هالا خوب نکشدمت یه تلپورت کردیما
-خب بیخیال این
ببین اینجاست
*کجا؟
-خونه اقا شجاع
😐*
ات و جیمین دوباره شوع کردن به خوندن اما هیچی پیدا نکردن
نمیدونستن چی کار کنن تا یهو جیمین گفت
-من یه نفرو میشناسم میتونه کمکمون کنه
*کیه؟(ات یهو به طرز عجیبی کیوت گفت
-اخه مگه به توی کوچولو میخوره 1313سالت باشه (توذهنش
*جیمین
-بله
*بگو دیگه
-ببین یه کسی هست که همیشه منو همراهی میکنه احتمالا الانم همین کارو میکنه
*خب کجاست ؟
بیا بریم
-بریم
ات و جیمین رفتن تا برسن به اون کسی که جیمین گفته بود بعد چهل مین رسیدن اونجا که ات گفت
*یااا پارک جیمین اینکه یه گربه است
-خب همینه
*ناموسا😐
-اره
جیمین رفت پیش اون گربه و گفت
-میشه بیای بیرون بهت نیاز دارم
همون موقع یهو اون گربه تبدیل به انسان شد
ات خودش ریخته بود پشماش مونده بود رو هوا
(علامت اون گربه هه!)
!خب بگو چیشده که باز این...(یهو چشمش میخوره به ات
-چی شده؟
! ه... یچی
-ات بیا جلو
ات اومد جلو و گفت
*سلام
! س.. سلام
-ما دوتا توی شرایطی قرار گرفتیم و از شما کمک میخوایم
! خب بگین جریان چیه
-ما.....
! وایسا تو نه ات تو بگو
😐-
*من؟
! اره
*راستش......(ات همه چی رو به اون گربه میگه
-خب میدونی چیشده؟
!معلومه منو دست کم گرفتی
این یه طلسمه به اسم شی لان این طلسم جوری هست که روح و بدن دو اهریمن به هم متصل میشه و یه نشاش روی هر دو نفر به وجود میاد
*الان ما نشاش داریم؟
!اره
نگاه کنید
یهو یچی بالای سر ات و جیمین ظاهر شد شکل اون خیلی عجیب و پیچیده بود
-اینه؟
!اره اینه
این نفرین میتونه خیلی خطرناک باشه بهتره خیلی مراقب هم باشید و تا جایی که میشه از هم جدا نشید
چون امکان داره قدرت هاتون غیر فعال بشه
فغلا برین خوابم میاد
-چشم
ات و جیمین داشتن میرفتن که یهو گربه جیمین رو صدا زد
ات وایساد اونجا تا جیمین بره
-بله
!بعدا تنها بیا به دیدنم
-چشم
جمایت🖤
۵.۲k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.