کازینو
ادامه ویو ات : جونگکوک اونطرف داشت به صحبتش با اون دختره هرزه ادامه میداد. منم بایه پوزخند بزرگ روی لبم روی میز نشسته بودم و منتظر بودم زمان رقص فرا برسه . از زمانی که اومدم یه پسر با موهای طلایی و کت و شلوار مشکی که کراواتش شل شده بود بهم خیره شده بود . برام اشنا میزد. لعنتی خیلی جذاب بود ولی خب به پای جونگکوک نمیرسید ولی حالا که جئون منو دوست نداره منم قانوناشو رعایت نمیکنم .خداروشکر قیافه ی خوشگلی داشتم و پسرا بهم جذب میشدن . جونگکوک هم که انقدر به دختره نزدیک شده بود که حس کردم قراره همدیگرو ببوسن .
تایم اسکیپ به زمان رقص :
*بچه ها اول از هم بگم که تمام خدمتکارا از عمارت رفتم و مرخصی گرفتن و محل مهمونی تو یه جای کلاب ماننده*
لوکاس : ات ؟... تویی ؟
ات : وای لوکاسسس ، دلم برات تنگ شده بوددد ، میگم چقدر اشنا میزنی *همون پسره اس*
لوکاس : دلم برات تنگ شده بود جوجه
ات : وای هنوزم همین لقبو دارم :)
لوکاس : حالا این خانم زیبا افتخار رقص رو به من میده ؟
ات : معلومه
با همدیگه به سمت صحنه رفتن و با ظرافت شروع به رقصیدن کردن . زوجای مختلف داشتن باهمدیگه میرقصیدن و ات بابت اینکه چرا نمیتونه با کسی که عاشقشه اینجا برقصه تو دلش قصه میخورد . ولی خب الان وقت نمایشش بود .
ات : به جونگکوک نگاه کردم . با اعصبانیت بهم خیره شده بود و با چشماش برام خط و نشون میکشید ولی من سرکش تر از اینا بودم .
با حس دلپیچه ای از لوکاس عذرخواهی کردمو به سمت دستشویی رفتم.دستشویی کاملا خالی بودو خب این خوب بود خودش . به صورتم اب زدمو چک کردم که پریود نشده باشم که خداروشکر نشده بودم . چون اگه میشدم کل دنیارو جر میدادم.میخواستم از دستشویی بیرون بیام که دیوار راهرو کوبیده شدم . بخاطر شوک زیاد و درد چشمامو بسته بودم ولی وقتی بازش کردم دیدم جئون با رگ برجسته و اعصبانیت بهم خیره شده . همین الانم جذابه .
ات : چیکار میکنی ؟ ولم کن
جونگکوک : که قانونامو زیر پا میزاری .
ات : خب که چی ؟ کی من میشی ؟ من فقط خدمتکارتم . بردت که نیستم یجور رفتار میکنی انگار برده تم. ولم کن .
یهو دیدم دستمو گرفت و کشون کشون به سمت ماشین بردم و پرتم کرد تو ماشین . وای نکنه میخواد کتکم بزنهههه.
خودشم نشست پشت فرمون و ماشین و روشن کرد . یجور با سرعت میروند که فک کردم الان تبدیل به روح میشیم *_*
ات : اروم تر بروننننن*ترسیده*
جونگکوک : ات ... فقط خفه شو .. اوکی ؟ نزار صداتو بشنوم *عصبی و ترسناک*
ات : تا خود عمارت از ترس به صندلی چسبیده بودمو قبلم تاپ تاپ میکوبید .
از ماشین پیاده کرد و ......
****
ادامه دارد....
از این به بعد شرایط میزارم
لایک : ۱۰
امیدوارم برسونید ☆♡
تایم اسکیپ به زمان رقص :
*بچه ها اول از هم بگم که تمام خدمتکارا از عمارت رفتم و مرخصی گرفتن و محل مهمونی تو یه جای کلاب ماننده*
لوکاس : ات ؟... تویی ؟
ات : وای لوکاسسس ، دلم برات تنگ شده بوددد ، میگم چقدر اشنا میزنی *همون پسره اس*
لوکاس : دلم برات تنگ شده بود جوجه
ات : وای هنوزم همین لقبو دارم :)
لوکاس : حالا این خانم زیبا افتخار رقص رو به من میده ؟
ات : معلومه
با همدیگه به سمت صحنه رفتن و با ظرافت شروع به رقصیدن کردن . زوجای مختلف داشتن باهمدیگه میرقصیدن و ات بابت اینکه چرا نمیتونه با کسی که عاشقشه اینجا برقصه تو دلش قصه میخورد . ولی خب الان وقت نمایشش بود .
ات : به جونگکوک نگاه کردم . با اعصبانیت بهم خیره شده بود و با چشماش برام خط و نشون میکشید ولی من سرکش تر از اینا بودم .
با حس دلپیچه ای از لوکاس عذرخواهی کردمو به سمت دستشویی رفتم.دستشویی کاملا خالی بودو خب این خوب بود خودش . به صورتم اب زدمو چک کردم که پریود نشده باشم که خداروشکر نشده بودم . چون اگه میشدم کل دنیارو جر میدادم.میخواستم از دستشویی بیرون بیام که دیوار راهرو کوبیده شدم . بخاطر شوک زیاد و درد چشمامو بسته بودم ولی وقتی بازش کردم دیدم جئون با رگ برجسته و اعصبانیت بهم خیره شده . همین الانم جذابه .
ات : چیکار میکنی ؟ ولم کن
جونگکوک : که قانونامو زیر پا میزاری .
ات : خب که چی ؟ کی من میشی ؟ من فقط خدمتکارتم . بردت که نیستم یجور رفتار میکنی انگار برده تم. ولم کن .
یهو دیدم دستمو گرفت و کشون کشون به سمت ماشین بردم و پرتم کرد تو ماشین . وای نکنه میخواد کتکم بزنهههه.
خودشم نشست پشت فرمون و ماشین و روشن کرد . یجور با سرعت میروند که فک کردم الان تبدیل به روح میشیم *_*
ات : اروم تر بروننننن*ترسیده*
جونگکوک : ات ... فقط خفه شو .. اوکی ؟ نزار صداتو بشنوم *عصبی و ترسناک*
ات : تا خود عمارت از ترس به صندلی چسبیده بودمو قبلم تاپ تاپ میکوبید .
از ماشین پیاده کرد و ......
****
ادامه دارد....
از این به بعد شرایط میزارم
لایک : ۱۰
امیدوارم برسونید ☆♡
۶.۰k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.