خوب شرطا رو رسوندید اینم ادامه ی فیک شروع زندگیه من
نام فیک: شروع زندگیه من
پارت ۲
ا. ت ویو
شاممون رو خوردیم که خانواده ی تهیونگ میخواستن برن اتاقاشون من به تهیونگ نگاه کردم
تهیونگ ویو
ا. ت بهم نگاه کرد و منم سرمو تکون دادم بعدش تهیونگ: مامان لطفا بشینید میخوام باهاتون حرف بزنم
مامان تهیونگ: باشه
(و نشستن) تهیونگ: مامان منو ا. ت میخوایم بریم خونه ی خودمون
مامان تهیونگ: خونه ی خودتون اینجاعه
تهیونگ: نه من و ا.ت میریم خونه ای که خودمون باهم دو نفره زندگی کنیم
مامان تهیونگ: چی
تهیونگ: اره ما میریم خونه ی دونفره ی خودمون
ا.ت:(مامان تهیونگ مثل گچ دیوار شده بود)
مامان تهیونگ: ا. ت تو پسره منو پُر کردی دختره ی هرزه
تهیونگ: مامان بس کن
مامان تهیونگ: بس نیس همش زیر سره این دخترس
تهیونگ: مامان ا. ت اسم داره فهمیدی
مامان تهیونگ: از کی تاحالا انقدر ا. ت ا. ت میکنی هاا
تهیونگ: همین که گفتم ما از این خونه میریم ا. ت برو لباساتو جمع کن همین الان میریم
ا. ت: باشه
ا. ت ویو
رفتم اتاقم داشتم لباسامو جمع میکردم که برادر تهیونگ مین هو اومد تو و درو بست
ا. ت: چیزی شده
مین هو: ا. ت بهترین کارو کردید من میدونم مامانم چقدر تورو اذیت کرده
ا. ت: هوم
مین هو: ا. ت من میدونم قراره برید یه جای دور و ازت میخوام مواظب خودت و تهیونگ باشی
ا. ت: توهم مواظب خودت باش
که تهیونگ اومد تو اتاق
تهیونگ: مین هو چیزی شده
مین هو: نه داداش چیزی نی من رفتم
تهیونگ: ا. ت وسایلاتو جمع کردی
ا. ت:اره
تهیونگ: باشه پس بریم
تهیونگ ویو
خیلی عصبی بودم با ا. ت سوار ماشین شدیم که ا. ت نزدیکم شد لباش رو گذاشت رو لبام یه بوسه ی کوتاه بهم داد منم یکم بهتر شدم اعصبانیتم رفع شد
بعد یه ساعت رسیدیم خونه ی جدیدمون
خوب بچه ها شرطم اینه 15تا لایک
پارت ۲
ا. ت ویو
شاممون رو خوردیم که خانواده ی تهیونگ میخواستن برن اتاقاشون من به تهیونگ نگاه کردم
تهیونگ ویو
ا. ت بهم نگاه کرد و منم سرمو تکون دادم بعدش تهیونگ: مامان لطفا بشینید میخوام باهاتون حرف بزنم
مامان تهیونگ: باشه
(و نشستن) تهیونگ: مامان منو ا. ت میخوایم بریم خونه ی خودمون
مامان تهیونگ: خونه ی خودتون اینجاعه
تهیونگ: نه من و ا.ت میریم خونه ای که خودمون باهم دو نفره زندگی کنیم
مامان تهیونگ: چی
تهیونگ: اره ما میریم خونه ی دونفره ی خودمون
ا.ت:(مامان تهیونگ مثل گچ دیوار شده بود)
مامان تهیونگ: ا. ت تو پسره منو پُر کردی دختره ی هرزه
تهیونگ: مامان بس کن
مامان تهیونگ: بس نیس همش زیر سره این دخترس
تهیونگ: مامان ا. ت اسم داره فهمیدی
مامان تهیونگ: از کی تاحالا انقدر ا. ت ا. ت میکنی هاا
تهیونگ: همین که گفتم ما از این خونه میریم ا. ت برو لباساتو جمع کن همین الان میریم
ا. ت: باشه
ا. ت ویو
رفتم اتاقم داشتم لباسامو جمع میکردم که برادر تهیونگ مین هو اومد تو و درو بست
ا. ت: چیزی شده
مین هو: ا. ت بهترین کارو کردید من میدونم مامانم چقدر تورو اذیت کرده
ا. ت: هوم
مین هو: ا. ت من میدونم قراره برید یه جای دور و ازت میخوام مواظب خودت و تهیونگ باشی
ا. ت: توهم مواظب خودت باش
که تهیونگ اومد تو اتاق
تهیونگ: مین هو چیزی شده
مین هو: نه داداش چیزی نی من رفتم
تهیونگ: ا. ت وسایلاتو جمع کردی
ا. ت:اره
تهیونگ: باشه پس بریم
تهیونگ ویو
خیلی عصبی بودم با ا. ت سوار ماشین شدیم که ا. ت نزدیکم شد لباش رو گذاشت رو لبام یه بوسه ی کوتاه بهم داد منم یکم بهتر شدم اعصبانیتم رفع شد
بعد یه ساعت رسیدیم خونه ی جدیدمون
خوب بچه ها شرطم اینه 15تا لایک
۱۰۷.۹k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.