⁵ دقیقه تا مرگ
⁵ دقیقه تا مرگ
pt¹³
راوی:
وقتی جیمین جان رو کتک میزد بخاطر ات همه ی مافیا ها اونجا بودن
بعد از اون روز به جیمین فشار می اوردن که باید با ات ازدواج کنه
چون همه دیدن بخاطر اینکه جان نزدیک ات شد جیمین چی کار کرد
جیمین دیگه حوصله ی رفتاراشونو نداشت برای همین یه فکری داشت
جیمین اروم رفت سمت ات و گفت
-باید یه کاری برام انجام بدی
*چی؟
-باید باهام ازدواج کنی
*چیییییی؟
-نه یه ازدواج ساختگی
*چرا؟
-چون فشار بهم اوردن باید بپیچونمشون
این تنها راه هستش
-باید کمکم کنی
*با....شه
-من به سویون و جونگ هی میگم تا زود تر کار های عروسی رو انجام بدن
*اوکی.
(فلش بک سه روز بعد
ات و جیمین همه ی کار هارو کرده بودن و امشب روز عروسیشون بود
همه ی مافیا ها دعوت بودن
عروسی جیمین و ات باشکوه ترین مراسم عروسی بود
(بچه ها نمیدونم توی عروسی چی میکنن از همین جا ببخشید 😂😐)
عاقده کیه گفت
اقای پارک جیمین ات رو به همسری میپذیرید؟
-بله
دوباره گفت
خانم لی ات اقای پارک جیمین رو به همسری میپذیرید؟
*بله
جیمین بعدش بلند شد و دست ات رو گرفت و ات رو بلند کرد و یهو لـ.باشو گذاشت روی لـ.ب های ات
بعدش حلقه هارو توی دست هم کردن
همه شروع کردن به دست زدن و اینا
وفتی عروسی تموم شد جیمین و ات
باهم به سمت خونه ی ویلایی جیمین میرن
ات اروم چشماشو بست یهو دستی رو روی پاهاش احساس کرد
اروم چشماشو باز کرد و گفت
*جیمین دستت رو بردار
-بهت گفتن تو مال منی
بعدشم الان زنمی
*ولی زنت نیستم
-پس شوهرمی؟
*ببخشید ولی مراسم فیک بود
-ولی ببخشید مراسم فیک نبود
*چیییییی(متعجب
-تو الان به طور رسمی زنمی
*بهم دروغ گفتی؟
-نه فقط کمی ازش رو ازت پنهون کردم
*یکم؟ مطمئنی؟
-........
*جیمین وایسا
-چرا
*میگم وایسا
ات فرمون ماشین رو گرفت و نمیذاشت جیمین رانندگی کنه
جیمین مجبور شد وایسه
ات سریع از ماشین پیاده شد و شروع کرد به دویدن جیمین سریع به سمتش دوید
ات رفت وسط جنگل و جیمین هم دنبالش جیمین ات رو گم کرد
جیمین داد زد
- ات کجایی؟
یهو یه صدا پشت سرش اومد سریع برگشت دید تا ات هستش ات دوباره شروع کرد به فرار کردن
جیمین رسید بهش و ات رو گرفت
ات سعی میکرد جیمین رو دور کنه ولی فایده نداشت
جیمین ات رو بغل کرد و به سمت ماشین رفتن جیمین ات رو اروم گذاشت روی زمین بعدش محکم دستشو گرفت تا فرار نکنه
جیمین در صندوق عقب ماشین رو باز کرد و چند تا طناب در اورد و در صندوق عقب رو بست و طناب هارو گذاشت روی صندوق عقب
ات که فهمید جیمین میخواد ببندتش سعی کرد فرار کنه ولی جیمین ات رو کشید سمت خودش و به زور دست های ات رو بست و و براید استایل بغلش کرد و گذاشتش توی ماشین بعدش سریع طناب هارو برداشت و
سریع پاهای ات رو بست ات دیگه نمیتونست
تکون بخوره
حمایت🖤
عکس لباس هارو گذاشتم
pt¹³
راوی:
وقتی جیمین جان رو کتک میزد بخاطر ات همه ی مافیا ها اونجا بودن
بعد از اون روز به جیمین فشار می اوردن که باید با ات ازدواج کنه
چون همه دیدن بخاطر اینکه جان نزدیک ات شد جیمین چی کار کرد
جیمین دیگه حوصله ی رفتاراشونو نداشت برای همین یه فکری داشت
جیمین اروم رفت سمت ات و گفت
-باید یه کاری برام انجام بدی
*چی؟
-باید باهام ازدواج کنی
*چیییییی؟
-نه یه ازدواج ساختگی
*چرا؟
-چون فشار بهم اوردن باید بپیچونمشون
این تنها راه هستش
-باید کمکم کنی
*با....شه
-من به سویون و جونگ هی میگم تا زود تر کار های عروسی رو انجام بدن
*اوکی.
(فلش بک سه روز بعد
ات و جیمین همه ی کار هارو کرده بودن و امشب روز عروسیشون بود
همه ی مافیا ها دعوت بودن
عروسی جیمین و ات باشکوه ترین مراسم عروسی بود
(بچه ها نمیدونم توی عروسی چی میکنن از همین جا ببخشید 😂😐)
عاقده کیه گفت
اقای پارک جیمین ات رو به همسری میپذیرید؟
-بله
دوباره گفت
خانم لی ات اقای پارک جیمین رو به همسری میپذیرید؟
*بله
جیمین بعدش بلند شد و دست ات رو گرفت و ات رو بلند کرد و یهو لـ.باشو گذاشت روی لـ.ب های ات
بعدش حلقه هارو توی دست هم کردن
همه شروع کردن به دست زدن و اینا
وفتی عروسی تموم شد جیمین و ات
باهم به سمت خونه ی ویلایی جیمین میرن
ات اروم چشماشو بست یهو دستی رو روی پاهاش احساس کرد
اروم چشماشو باز کرد و گفت
*جیمین دستت رو بردار
-بهت گفتن تو مال منی
بعدشم الان زنمی
*ولی زنت نیستم
-پس شوهرمی؟
*ببخشید ولی مراسم فیک بود
-ولی ببخشید مراسم فیک نبود
*چیییییی(متعجب
-تو الان به طور رسمی زنمی
*بهم دروغ گفتی؟
-نه فقط کمی ازش رو ازت پنهون کردم
*یکم؟ مطمئنی؟
-........
*جیمین وایسا
-چرا
*میگم وایسا
ات فرمون ماشین رو گرفت و نمیذاشت جیمین رانندگی کنه
جیمین مجبور شد وایسه
ات سریع از ماشین پیاده شد و شروع کرد به دویدن جیمین سریع به سمتش دوید
ات رفت وسط جنگل و جیمین هم دنبالش جیمین ات رو گم کرد
جیمین داد زد
- ات کجایی؟
یهو یه صدا پشت سرش اومد سریع برگشت دید تا ات هستش ات دوباره شروع کرد به فرار کردن
جیمین رسید بهش و ات رو گرفت
ات سعی میکرد جیمین رو دور کنه ولی فایده نداشت
جیمین ات رو بغل کرد و به سمت ماشین رفتن جیمین ات رو اروم گذاشت روی زمین بعدش محکم دستشو گرفت تا فرار نکنه
جیمین در صندوق عقب ماشین رو باز کرد و چند تا طناب در اورد و در صندوق عقب رو بست و طناب هارو گذاشت روی صندوق عقب
ات که فهمید جیمین میخواد ببندتش سعی کرد فرار کنه ولی جیمین ات رو کشید سمت خودش و به زور دست های ات رو بست و و براید استایل بغلش کرد و گذاشتش توی ماشین بعدش سریع طناب هارو برداشت و
سریع پاهای ات رو بست ات دیگه نمیتونست
تکون بخوره
حمایت🖤
عکس لباس هارو گذاشتم
۱۲.۷k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.