سناریو
#سناریو
وقتی شب دیر میای خونه
~~~~~~~~~~~~~~
نامجون: به به تروخدا بیشتر میموندی همونجایی که بودی (با داد)
جین :( با چاقو آشپز خونه وایستاد جلوت) عزیزم یا میگی کجا بودی یا مجبورت میکنم کی بگی
شوگا: ات با کدوم حرومزاده ایی بودی که الان میای خونه (دیگه زنده موندن ات غیر ممکنه)
جیهوپ: ببین عزیزم اصلا نمیخوام سرت داد بزنم یا ناراحتت کنم پس خودت بگو کجا بودی ( هوپی رو میخواااام)
جیمین: مثل شوگا
تهیونگ: (همین که وارد خونه شدی میبینی که نشسته رو مبل یوناتانم پیششه) یوناتان بریم که ات رو به شهادت برسونیم فق ات دوس داری چه گلی بیارم سر خاکت (لبخند خیلی ترسناک)
کوکی: ( خب مرحوم ات به مقبره شهدای گمنام پیوست برای شادی روحش صلوات محمدی پسند بفرست )
________________________________
خب میدونم گند زدم ببخشید فک کنم استعداد زیادی تو سناریو نوشتن ندارم😬
وقتی شب دیر میای خونه
~~~~~~~~~~~~~~
نامجون: به به تروخدا بیشتر میموندی همونجایی که بودی (با داد)
جین :( با چاقو آشپز خونه وایستاد جلوت) عزیزم یا میگی کجا بودی یا مجبورت میکنم کی بگی
شوگا: ات با کدوم حرومزاده ایی بودی که الان میای خونه (دیگه زنده موندن ات غیر ممکنه)
جیهوپ: ببین عزیزم اصلا نمیخوام سرت داد بزنم یا ناراحتت کنم پس خودت بگو کجا بودی ( هوپی رو میخواااام)
جیمین: مثل شوگا
تهیونگ: (همین که وارد خونه شدی میبینی که نشسته رو مبل یوناتانم پیششه) یوناتان بریم که ات رو به شهادت برسونیم فق ات دوس داری چه گلی بیارم سر خاکت (لبخند خیلی ترسناک)
کوکی: ( خب مرحوم ات به مقبره شهدای گمنام پیوست برای شادی روحش صلوات محمدی پسند بفرست )
________________________________
خب میدونم گند زدم ببخشید فک کنم استعداد زیادی تو سناریو نوشتن ندارم😬
۱۱.۶k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.