fake kook
fake kook
part*⁴⁷
ا.ت: جونگکوک
اومد بغلم کرد
ا.ت: اروم باش چیشده
کوک: دنبال یه بهونه ای بودم بتونم بیام از اونجا بیرون و تورو ببینم و باهات حرف بزنم
ا.ت: خب گوش میدم
کوک: خوشتیپ شدی
ا.ت: بگو حرفتو
کوک: چرا نمیتونی صاف وایسی
ا.ت: یه کفشمو نیست
کوک: ها؟
ا.ت: موقعی که داشتم میومدم پیشت از راه پله ها افتادم کفشمم جا گذاشتم
کوک: پس چرا نیاوردیش
ا.ت: چون عجله داشتم یه نفر پشت سرم بود
کوک: خب سریع میاوردیش
ا.ت: دیگه نیاوردم
کوک: سیندرلا شدی
ا.ت: 😂
کوک: خب بشین یکم حرف بزنیم بعد میریم میاریمش
ا.ت: یعنی چی امشب شبه عروسیته ها
کوک: مهم نیست دیدن تو برام مهم تره
ا.ت: 😊منو دوست داری؟
کوک: نه عاشقتم
ا.ت: خب چقدر؟
کوک: بزار من یه سوال ازت بپرسم
ا.ت: بپرس
کوک: تو خورشیدی؟
ا.ت: نه منم یه انسان مثل خودتو
کوک: ولی من فک میکنم خورشیدی و من ماهم
ا.ت: خورشید و ماه خیلی باهم فرق دارن یکی شب میاد یکی روز بعد چه ربطی به ما داره
کوک: اگه خورشید نباشه ماه هیچوقت نور نمیده اینا باهم کاملن
ا.ت: 😑
کوک: فهمیدی الان
ا.ت: نه هنوز نفهمیدم
کوک: خب ول کن خیلی خوشحالم که درکم میکنی
ا.ت: که چی
کوک: قول میدم بعد از چند روز قرارامون دوباره شروع کنیم
ا.ت: حالت خوبه؟
کوک: چون تورو میبینم عالیم
ا.ت: میتونی پیش لویی بیای باهام سرقرار
کوک: اره اصلا به لویی چه
ا.ت: 😂
از دید مامان ا.ت
پ:خانوم ا.ت رو ندیدی
م: نه ندیدم فک کنم رفت بیرون
پ: جونگکوک کجا رفت
م: اینم نمیدونم گفت که سرم درد میکنه
پ: اخه کسی روز عروسی خودش اینکارو میکنه
م: این کفش ا.ت نیست؟
پ: نمیدونم
م: خودشه پس ا.ت کجاست
پ: نمیدونم
م: نکنه رفته زیر زمین
پ: بریم نگاه کنیم
رفتیم زیر زمین و پشت سالن ا.ت رو دیدیم که سرشو گذاشته بود رو شونه جونگکوک داشتن باهم میخندیدن
#کوک
#فیک
#سناریو
part*⁴⁷
ا.ت: جونگکوک
اومد بغلم کرد
ا.ت: اروم باش چیشده
کوک: دنبال یه بهونه ای بودم بتونم بیام از اونجا بیرون و تورو ببینم و باهات حرف بزنم
ا.ت: خب گوش میدم
کوک: خوشتیپ شدی
ا.ت: بگو حرفتو
کوک: چرا نمیتونی صاف وایسی
ا.ت: یه کفشمو نیست
کوک: ها؟
ا.ت: موقعی که داشتم میومدم پیشت از راه پله ها افتادم کفشمم جا گذاشتم
کوک: پس چرا نیاوردیش
ا.ت: چون عجله داشتم یه نفر پشت سرم بود
کوک: خب سریع میاوردیش
ا.ت: دیگه نیاوردم
کوک: سیندرلا شدی
ا.ت: 😂
کوک: خب بشین یکم حرف بزنیم بعد میریم میاریمش
ا.ت: یعنی چی امشب شبه عروسیته ها
کوک: مهم نیست دیدن تو برام مهم تره
ا.ت: 😊منو دوست داری؟
کوک: نه عاشقتم
ا.ت: خب چقدر؟
کوک: بزار من یه سوال ازت بپرسم
ا.ت: بپرس
کوک: تو خورشیدی؟
ا.ت: نه منم یه انسان مثل خودتو
کوک: ولی من فک میکنم خورشیدی و من ماهم
ا.ت: خورشید و ماه خیلی باهم فرق دارن یکی شب میاد یکی روز بعد چه ربطی به ما داره
کوک: اگه خورشید نباشه ماه هیچوقت نور نمیده اینا باهم کاملن
ا.ت: 😑
کوک: فهمیدی الان
ا.ت: نه هنوز نفهمیدم
کوک: خب ول کن خیلی خوشحالم که درکم میکنی
ا.ت: که چی
کوک: قول میدم بعد از چند روز قرارامون دوباره شروع کنیم
ا.ت: حالت خوبه؟
کوک: چون تورو میبینم عالیم
ا.ت: میتونی پیش لویی بیای باهام سرقرار
کوک: اره اصلا به لویی چه
ا.ت: 😂
از دید مامان ا.ت
پ:خانوم ا.ت رو ندیدی
م: نه ندیدم فک کنم رفت بیرون
پ: جونگکوک کجا رفت
م: اینم نمیدونم گفت که سرم درد میکنه
پ: اخه کسی روز عروسی خودش اینکارو میکنه
م: این کفش ا.ت نیست؟
پ: نمیدونم
م: خودشه پس ا.ت کجاست
پ: نمیدونم
م: نکنه رفته زیر زمین
پ: بریم نگاه کنیم
رفتیم زیر زمین و پشت سالن ا.ت رو دیدیم که سرشو گذاشته بود رو شونه جونگکوک داشتن باهم میخندیدن
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۴.۱k
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.