``فرشتم رو پیدا کردم``
``فرشتم رو پیدا کردم``
p34
جونگکوک:آت صدام رو داری؟
آت:اره
جونگکوک:ببین ما الان توی جاده اصلی هستیم بیا
آت:اوکی قطع....
جونگکوک:آت به هیچ وجه قطع نکن!
آت:باشه فک کنم دیدمتون
الان میام
بنگ(صدای تیر)
به آت تیر زدن توی شکمش ولی خب آت اکسولعمل سریعی داشت و زود رفت توی ماشین قبل اینکه دست اونا بهش برسه
جونگکوک:آت خوبی
آت:من خوبم فقط زود زوددد برو تفریحگاه اونجا آلان امن ترین مکانه
کارینا:ولی آت خونریزی داری
ته:اره باید بریم بیمارستان
آت:گفتم نه هر جایی هم بریم پیدامون میکنن باید بریم تفریحگاه....ای
کارینا:آت....
جونگکوک:باید به حرفش گوش کنیم میریم تفریحگاه
آت:وایسا سوهی و شوگا کجان؟
کارینا:نگران اونا نباش سوهی حالش بد بود میخواست برگرده دیگه شوگا هم میدونی دیگه برای امنیت بیشتر باهاش رفت
آت:آها خوبه
تهیونگ:آت میشه به ما توضیح بدی؟
آت:خب لوکاس پسر دشمنه بابامه و دیگه همتون میدونید آمده بود دنبال منو شما و میخواست ما بدزده ولی من باهوش تر از اونا هستم و اره دیگه همین
ته:اوهوم
جونگکوک:رسیدیم آت مطمعنی خوبی؟ میخوای بیای بیرون میخوای کولت کنم مطمعنی راحتی میتونی روی پاهات وایسی؟؟؟؟؟
آت:اره اره میتونم فقط اگه میشه یکیتون بره به عموم بگه بیاد
جونگکوک:ته تو برو بگو
ته:باشه
آت و کارینا و جونگکوک رفتن داخل اتاق و هیو بوم با ته آمد
هیو بوم:آت اتتتتتت چی شده دختر گفتم خوشبگذرونید نه خودتون رو بکشید
آت:عمو صب بده میگم اینجا دکتر چیزی نداریم؟
هیو بوم:چرا داریم ته جان توی اتاق مدیر ها نشسته صداش میزنی پسرم؟
ته:بله
هیو بوم:بگو ببینم چی شده؟
آت:هیچی جانگ بوگوم بودا پسرش میخواست ما رو بدزده و خب من به بچها گفتم برن و اره یکم حالش رو جا آوردم...
کارینا:آت کتکش زدی؟
آت:فک کنم دماغ و فک دیگه ندارع بهرحال اره بعدش هم ادماش دنبالم کردن و یهو دیدیم و بهم شلیک کردن
هیو بوم:دختر من حالا چی به بابات بگم پوست سرم رو میکنه
آت:عمو تقصیر شما که نیست از همون اول میدونستن که میایم بوسان
هیو بوم:اوکی حالا دکتر بیاید پانسمانت کنه فردا خودم براتون ماشین جور میکنم ما vip میریم برای امنیت بیشتر
آت:اره بعد امممم...
هیو بوم:آت ماشین بزرگه دوستات هم باهات میان
آت:مرسییی عمو
دکتر آمد و زخمش رو پانسمان کرد
دکتر:خب دخترم سعی کن زیاد بهش فشار نیاری.
آت:بله
دکتر رفت
آت:بچها از الان بگم این ی راز بین خودمونه و نمیخوام سوهی و شوگا چیزی از این موضوع بدونن
ته:ولی اونا دوستاتن
آت: ببخشید تهیونگ ولی من هنوز نمیتونم به شوگا اعتماد کنم و سوهی.....
جونگکوک:چه مشکلی با اون دارید؟
کارینا:ما مشکل نداریم فقط قبلا میدونی دشمن گروه آت اینا بودن و سعی کردن مادر آت رو بکشن ولی بعدش خیلی یهویی خوب شدن......
.
.
.
فعلا🎀
p34
جونگکوک:آت صدام رو داری؟
آت:اره
جونگکوک:ببین ما الان توی جاده اصلی هستیم بیا
آت:اوکی قطع....
جونگکوک:آت به هیچ وجه قطع نکن!
آت:باشه فک کنم دیدمتون
الان میام
بنگ(صدای تیر)
به آت تیر زدن توی شکمش ولی خب آت اکسولعمل سریعی داشت و زود رفت توی ماشین قبل اینکه دست اونا بهش برسه
جونگکوک:آت خوبی
آت:من خوبم فقط زود زوددد برو تفریحگاه اونجا آلان امن ترین مکانه
کارینا:ولی آت خونریزی داری
ته:اره باید بریم بیمارستان
آت:گفتم نه هر جایی هم بریم پیدامون میکنن باید بریم تفریحگاه....ای
کارینا:آت....
جونگکوک:باید به حرفش گوش کنیم میریم تفریحگاه
آت:وایسا سوهی و شوگا کجان؟
کارینا:نگران اونا نباش سوهی حالش بد بود میخواست برگرده دیگه شوگا هم میدونی دیگه برای امنیت بیشتر باهاش رفت
آت:آها خوبه
تهیونگ:آت میشه به ما توضیح بدی؟
آت:خب لوکاس پسر دشمنه بابامه و دیگه همتون میدونید آمده بود دنبال منو شما و میخواست ما بدزده ولی من باهوش تر از اونا هستم و اره دیگه همین
ته:اوهوم
جونگکوک:رسیدیم آت مطمعنی خوبی؟ میخوای بیای بیرون میخوای کولت کنم مطمعنی راحتی میتونی روی پاهات وایسی؟؟؟؟؟
آت:اره اره میتونم فقط اگه میشه یکیتون بره به عموم بگه بیاد
جونگکوک:ته تو برو بگو
ته:باشه
آت و کارینا و جونگکوک رفتن داخل اتاق و هیو بوم با ته آمد
هیو بوم:آت اتتتتتت چی شده دختر گفتم خوشبگذرونید نه خودتون رو بکشید
آت:عمو صب بده میگم اینجا دکتر چیزی نداریم؟
هیو بوم:چرا داریم ته جان توی اتاق مدیر ها نشسته صداش میزنی پسرم؟
ته:بله
هیو بوم:بگو ببینم چی شده؟
آت:هیچی جانگ بوگوم بودا پسرش میخواست ما رو بدزده و خب من به بچها گفتم برن و اره یکم حالش رو جا آوردم...
کارینا:آت کتکش زدی؟
آت:فک کنم دماغ و فک دیگه ندارع بهرحال اره بعدش هم ادماش دنبالم کردن و یهو دیدیم و بهم شلیک کردن
هیو بوم:دختر من حالا چی به بابات بگم پوست سرم رو میکنه
آت:عمو تقصیر شما که نیست از همون اول میدونستن که میایم بوسان
هیو بوم:اوکی حالا دکتر بیاید پانسمانت کنه فردا خودم براتون ماشین جور میکنم ما vip میریم برای امنیت بیشتر
آت:اره بعد امممم...
هیو بوم:آت ماشین بزرگه دوستات هم باهات میان
آت:مرسییی عمو
دکتر آمد و زخمش رو پانسمان کرد
دکتر:خب دخترم سعی کن زیاد بهش فشار نیاری.
آت:بله
دکتر رفت
آت:بچها از الان بگم این ی راز بین خودمونه و نمیخوام سوهی و شوگا چیزی از این موضوع بدونن
ته:ولی اونا دوستاتن
آت: ببخشید تهیونگ ولی من هنوز نمیتونم به شوگا اعتماد کنم و سوهی.....
جونگکوک:چه مشکلی با اون دارید؟
کارینا:ما مشکل نداریم فقط قبلا میدونی دشمن گروه آت اینا بودن و سعی کردن مادر آت رو بکشن ولی بعدش خیلی یهویی خوب شدن......
.
.
.
فعلا🎀
۳۱۵
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.