چندپارتی:)
part ۱
'-ویو یونگی-'
'با قدم های اروم اما بلند، حیاط مدرسه رو طی کردم...
اروم عینکم رو درست کردم و اولین قدمم رو توی مدرسه ی جدیدم که هیچ اشناییتی باهاش نداشتم، گزاشتم و راهم رو به طرف اتاق مدیر کج کردم! ولی عطر اشنایی باعث شد سرمو بالا بیارم و به دور و برم نگاه کنم'
"-ویو ات-"
"با احساس خوردن ضربههای پاشنهی کفش شخصی سرمو بالا آوردم و به اطرافم نگاهی انداختم، معمولا هیچ شخصی جز کیم ات، که اکثرا به سویشرت هاش معروفه اطراف اتاق مدیر پیداش نمیشد! حالا چه برای رفتار بدی که با بچههای سال پایینتر داشت، چه نقش بازیکردناش. ولی، آخه این ناهنجاری صوتی واقعا باعث سردرد میشه، صدامو همراه با موهای آشفتهام بالا آوردم:
یا، اینجا یه مکان عمومیه مثلا! نمیخوای یکم رعایت کنی صداشونو؟ حداقل تو این سکوت لعنتی؟"
'نگاه کوتاهی از سر تا پای دختری کردم که سویشرت پوشیده بود... چهرش به شدت اشنا بود! ولی نمیتونستم تشخیص بدم...
با قیافه ی پوکر فیس جوابشو دادم:
-اینو دقیقا کسی میگه که کل سالونو گزاشته رو سرش؟!'
" و تو داری اینو صرفا به عنوان شخصی میگی که کسی جز من و کادر مدرسه از وجودش خبر ندارن!
منو یاده یه شخصی مینداخت اما کی؟ فک کنم کم کم دارم به خزعبلاتی که سالپایینی راجب دژاوو میگن باور میکنم.
سرمو با تاکید تکونی دادمو ادامهی حرفمو به زبون آوردم:
به نظر درسخون میای! میگم خانم جانگ هواتو داره..."
'حرفاشو نشنیده گرفتم و اهمیتی بهش ندادم!
-ای کاش بعضیا اینقدر رو مخ نباشن...*زمزمه'
"احساستعصبیبهشداشتم...
جوری رفتار میکرد انگار کل هستی در خدمتشن و مدیر فقط با یه لب تر کردن این پسر میخواد مدرسه رو آتیش بزنه، قشنگ همیچین حالتی داشت!
با صدای مهربون مدیر نگاهمو از پسر برداشتمو با لبخند به استقبال سوالای تکراری مثله چرا اینکارو کردی رفتم."
'همینکه رسیدم پیش مدیر، اسمی رو صدا زد که دختره بار دیگه کنارم ظاهر شد!
چهرمو به سمت مدیر برگردوندم و گفتم:
-میشه لطفا سریع تر بگید کدوم کلاسم؟!'
ات: https://wisgoon.com/gianluigi
یونگی: @min_mira
'-ویو یونگی-'
'با قدم های اروم اما بلند، حیاط مدرسه رو طی کردم...
اروم عینکم رو درست کردم و اولین قدمم رو توی مدرسه ی جدیدم که هیچ اشناییتی باهاش نداشتم، گزاشتم و راهم رو به طرف اتاق مدیر کج کردم! ولی عطر اشنایی باعث شد سرمو بالا بیارم و به دور و برم نگاه کنم'
"-ویو ات-"
"با احساس خوردن ضربههای پاشنهی کفش شخصی سرمو بالا آوردم و به اطرافم نگاهی انداختم، معمولا هیچ شخصی جز کیم ات، که اکثرا به سویشرت هاش معروفه اطراف اتاق مدیر پیداش نمیشد! حالا چه برای رفتار بدی که با بچههای سال پایینتر داشت، چه نقش بازیکردناش. ولی، آخه این ناهنجاری صوتی واقعا باعث سردرد میشه، صدامو همراه با موهای آشفتهام بالا آوردم:
یا، اینجا یه مکان عمومیه مثلا! نمیخوای یکم رعایت کنی صداشونو؟ حداقل تو این سکوت لعنتی؟"
'نگاه کوتاهی از سر تا پای دختری کردم که سویشرت پوشیده بود... چهرش به شدت اشنا بود! ولی نمیتونستم تشخیص بدم...
با قیافه ی پوکر فیس جوابشو دادم:
-اینو دقیقا کسی میگه که کل سالونو گزاشته رو سرش؟!'
" و تو داری اینو صرفا به عنوان شخصی میگی که کسی جز من و کادر مدرسه از وجودش خبر ندارن!
منو یاده یه شخصی مینداخت اما کی؟ فک کنم کم کم دارم به خزعبلاتی که سالپایینی راجب دژاوو میگن باور میکنم.
سرمو با تاکید تکونی دادمو ادامهی حرفمو به زبون آوردم:
به نظر درسخون میای! میگم خانم جانگ هواتو داره..."
'حرفاشو نشنیده گرفتم و اهمیتی بهش ندادم!
-ای کاش بعضیا اینقدر رو مخ نباشن...*زمزمه'
"احساستعصبیبهشداشتم...
جوری رفتار میکرد انگار کل هستی در خدمتشن و مدیر فقط با یه لب تر کردن این پسر میخواد مدرسه رو آتیش بزنه، قشنگ همیچین حالتی داشت!
با صدای مهربون مدیر نگاهمو از پسر برداشتمو با لبخند به استقبال سوالای تکراری مثله چرا اینکارو کردی رفتم."
'همینکه رسیدم پیش مدیر، اسمی رو صدا زد که دختره بار دیگه کنارم ظاهر شد!
چهرمو به سمت مدیر برگردوندم و گفتم:
-میشه لطفا سریع تر بگید کدوم کلاسم؟!'
ات: https://wisgoon.com/gianluigi
یونگی: @min_mira
۲۳.۷k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.