غیرتی من
غیرتی من
پارت22
(صبح)
از خواب بیدار شدم هنوز کوی خواب بود اروم از روی تخت بلند شدم رفتم حموم اومدم بیرون یه حاله دور کمرم پیچیده بودم یه دونه هم دور سرم داشتم لباس انتخاب میکردم لباس ورداشتم صورتمو کردم به کوی که دیدم داره نگام میکنه تا دید دارم میبینمش رفت زیر پتو
لباسامو پوشیدم
کوی:من چیزی ندیدم
رفتم از اتاق بیرون دیدم خدمتکار اومده
خدمتکار:سلام اقا
شی یان:سلام
خدمتکار:صبحونتون امادس
شی یان:باشه
خدمتکار صبحونم رو گذاشت روی میز خوردم
شی یان:ویگه لازم نیست بیای
خدمتکار:اقا اشتباهی کردم؟
شی یان:نه فقط دارم زن میگیرم
خدمتکار:مبارک باشه اقا
شی یان:ممنونم
کوی بدو بدو از پله ها اومد پایین
کوی:شی یان وقت ارایشگاه دا...
تا میخواست بقیه حرفشو بزنه خانم چن رو دید
خانم چن:سلام خانم
کوی:سلام
شی یان:چی شده
کوی:5 ساعت دیگه وقت ارایشگاه دارم
شی یان:خب؟
کوی:خب باید برم خونه
شی یان:5 ساعت دیگه وقت ارایشگاه داری از الان میخوای بری خونه یک ساعت دیگه میبرمت
کوی:وای تو دختر نیستی نمیفهمی منو ببر خونه
شی یان:باشه انقدر غر نزن صبحانم تموم بشه
کوی:پس من میرم وسایلمو جمع کنم
بدو بدو از پله ها رفت بالا صبحونم تموم شد دیدم اومد پایین
کوی:بریم
شی یان:وسایلت کو؟
کوی:وسایلم رو نیاوردم که تو ماشینن
شی یان:اهان بریم
رفتیم تو ماشین نشستیم رسیدیم خونه کوی وسایلشو از صندق عقب ورداشت بدون خدافظی رفت
(کوی)
دو بدو وارد خونه شدم که شویی اومد پیشم
شویی:حالت خوبه؟(با نگرانی)
کوی:اره برای چی
برگشتم سمت اشپز خونه رو دیدم و.....
پارت22
(صبح)
از خواب بیدار شدم هنوز کوی خواب بود اروم از روی تخت بلند شدم رفتم حموم اومدم بیرون یه حاله دور کمرم پیچیده بودم یه دونه هم دور سرم داشتم لباس انتخاب میکردم لباس ورداشتم صورتمو کردم به کوی که دیدم داره نگام میکنه تا دید دارم میبینمش رفت زیر پتو
لباسامو پوشیدم
کوی:من چیزی ندیدم
رفتم از اتاق بیرون دیدم خدمتکار اومده
خدمتکار:سلام اقا
شی یان:سلام
خدمتکار:صبحونتون امادس
شی یان:باشه
خدمتکار صبحونم رو گذاشت روی میز خوردم
شی یان:ویگه لازم نیست بیای
خدمتکار:اقا اشتباهی کردم؟
شی یان:نه فقط دارم زن میگیرم
خدمتکار:مبارک باشه اقا
شی یان:ممنونم
کوی بدو بدو از پله ها اومد پایین
کوی:شی یان وقت ارایشگاه دا...
تا میخواست بقیه حرفشو بزنه خانم چن رو دید
خانم چن:سلام خانم
کوی:سلام
شی یان:چی شده
کوی:5 ساعت دیگه وقت ارایشگاه دارم
شی یان:خب؟
کوی:خب باید برم خونه
شی یان:5 ساعت دیگه وقت ارایشگاه داری از الان میخوای بری خونه یک ساعت دیگه میبرمت
کوی:وای تو دختر نیستی نمیفهمی منو ببر خونه
شی یان:باشه انقدر غر نزن صبحانم تموم بشه
کوی:پس من میرم وسایلمو جمع کنم
بدو بدو از پله ها رفت بالا صبحونم تموم شد دیدم اومد پایین
کوی:بریم
شی یان:وسایلت کو؟
کوی:وسایلم رو نیاوردم که تو ماشینن
شی یان:اهان بریم
رفتیم تو ماشین نشستیم رسیدیم خونه کوی وسایلشو از صندق عقب ورداشت بدون خدافظی رفت
(کوی)
دو بدو وارد خونه شدم که شویی اومد پیشم
شویی:حالت خوبه؟(با نگرانی)
کوی:اره برای چی
برگشتم سمت اشپز خونه رو دیدم و.....
۶.۷k
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.