شروع بی پایان
پارت ۱
ما از یه خانواده ی بی پول بودیم پدرم ما رو ترک کرده بود روز ها گشنه میموندیم و بعضی وقتا انقدر مریض میشدم که نمیتونستم چشمامو باز کنم یا حرف بزنم و...
یه روز مادرم با یه مرد ازدواج کرد که خیلی پولدار بودن و طرف ۷ تا پسر داشت وقتی رفتیم خونشون یه خونه ی بزرگ داشت.
رفتیم تو و وارد خونه شدیم همون مردی که مادرم با اون ازدواج کرده بود جلومون وایساد و
گفت : سلام من آقای کیم هست
میتونی جیهونگ صدام کنی
+چشم من هم ات هستم
رفتیم داخل خیلی ساکت و بزرگ بود همین که وارد شدیم دو پله ی بلند از اون طرف دیده شد
از پله ی سمت راست یه پسر پایین اومد جلوم وایساد و
گفت:سلام فکر کنم شما خانم ات هستی من پارک جیمین هستم میتونید جیمین صدام بزنید
+س...سل..ام
صداش بهشتی بود بود ( بعدن میبینیم چقدر بهشتیه🙂البته بهشتیه ولی تو اینجا خب حالا خودتون میبینید دیگ )
_میای بریم بالا اتاق من؟
+با..باشه
رفتیم بالا همین که رسیدیم بالا ۷ تا در داشت
رفتیم و وارد پنجمین در شدیم یه اتاق بزرگ بود که سفید سفید بود
ما از یه خانواده ی بی پول بودیم پدرم ما رو ترک کرده بود روز ها گشنه میموندیم و بعضی وقتا انقدر مریض میشدم که نمیتونستم چشمامو باز کنم یا حرف بزنم و...
یه روز مادرم با یه مرد ازدواج کرد که خیلی پولدار بودن و طرف ۷ تا پسر داشت وقتی رفتیم خونشون یه خونه ی بزرگ داشت.
رفتیم تو و وارد خونه شدیم همون مردی که مادرم با اون ازدواج کرده بود جلومون وایساد و
گفت : سلام من آقای کیم هست
میتونی جیهونگ صدام کنی
+چشم من هم ات هستم
رفتیم داخل خیلی ساکت و بزرگ بود همین که وارد شدیم دو پله ی بلند از اون طرف دیده شد
از پله ی سمت راست یه پسر پایین اومد جلوم وایساد و
گفت:سلام فکر کنم شما خانم ات هستی من پارک جیمین هستم میتونید جیمین صدام بزنید
+س...سل..ام
صداش بهشتی بود بود ( بعدن میبینیم چقدر بهشتیه🙂البته بهشتیه ولی تو اینجا خب حالا خودتون میبینید دیگ )
_میای بریم بالا اتاق من؟
+با..باشه
رفتیم بالا همین که رسیدیم بالا ۷ تا در داشت
رفتیم و وارد پنجمین در شدیم یه اتاق بزرگ بود که سفید سفید بود
۲.۵k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲