*lovestory*PT37
-ا/ت روز دادگاه رو مشخص کردن
+کی؟
-چهارشنبه
+اهان
*پرش زمانی روز دادگاه*ا/ت ویو*
رفتیم توی دادگاه و سرجامون نشستیم استرس داشتم خانواده ی هیونیمین هم اومده بودن و لیسا به زور خودش باهامون اومد به عنوان شاهد
داداگاه شروع شد...(نویسنده تو این یه مورد که دیگه هیچی نمیدونه)
حدود دو ساعت دادگاه بودیم که قاضی گفت
قاضی:خب...حق با خانواده ی کیم هستش...پسرشما درواقع یه قاتله و مجازاتش دو سال حبصه اما وقتی که به 18 سالگی رسید یعنی دقیقا یک هفته بعد از تولدش میره زندان...اقای پارک شماهم باید پول تمام ایاب و زهاب مراسم تشیع جنازه رو بدین...
دادگاه تموم شد از قاض تشکر کردیم و با لیسا از دادگاه خارج شدیم از اون هم تشکر کردیم رسوندیمش خونه و خودمون هم رفتیم دنبال سوهوان و رفتیم خونه وقتی رسیدیم لباسامون رو عوض کردیم که مبایلم زنگ خورد کوکی بود
+الو سلام...
@سلام.ا/ت تسلیت میگم وقتی فهمیدم خیلی ناراحت شدم...مراسمش کیه؟
+به احتمال زیاد اخر هفته ی دیگه
@اهان خب میبینمت...
+همینطور...خدافظ
@خدافظ
مبالیم رو قطع کردم قرار بود امروز عصر بریم کارای مراسم رو انجام بدیم ناهار خوردیم یکم استراخت کردیم وبعدشم رفتیم تا کارای مراسم هفته ی دیگه رو انحام بدیم...
*پرش زمانی*روز مراسم*
چانیونگ وتهیونگ با پسرشون جون جه که همسن سوهوان بود...جین ومینسو و پسرشون هوجون...هوسوک و سولی با دخترشون لیا ویونگی و اینهیونگ...جیمین و کوکی هم که ازدواج نکردن همشون اومده بودن مامانم اینا و خانواده ی نامجون هم همینطور چان و گلوری و دوشیک همه برای مراسم بدن مراسم شروع شد تابوت هه سو رو اوردن و خاکش کردن هوجون یه ریز گریه میکرد که چشمش خورد به هیونمین امد سمت منو بهم گفت
هوجون:خاله جون اون پسره که اونجاست همونیه که باعث خودکشی هه سو شد؟
+اره چطور؟
هوجون:هیچی همینجوری
+اهان باشه
چند مین پیشم وایساد و بعدش رفت سمت هیومین یدونه سیلی خوابودن توی صورتش و گفت
هوجون:تو فکر کردی کیی که به خورد اجازه ی همچین کاریو میدی اگه یکی با دوست دختر خودت...اهان یادم نبود تو دوست دختر نداری فقط باعث میشی دوست دخترای ق=بقیه خودکشی کنن و اسیب ببین...
مراسم تموم شد همه رفتیم خونه فردا صبح تمام کسایی که از کره اومدن اینجا دوباره بر میگشتن...و دوباره میموندیم منو نامجون و سوهوان...
.
.
.
اسلاید دوم(هوجون.دوست پسر هه سو)
+کی؟
-چهارشنبه
+اهان
*پرش زمانی روز دادگاه*ا/ت ویو*
رفتیم توی دادگاه و سرجامون نشستیم استرس داشتم خانواده ی هیونیمین هم اومده بودن و لیسا به زور خودش باهامون اومد به عنوان شاهد
داداگاه شروع شد...(نویسنده تو این یه مورد که دیگه هیچی نمیدونه)
حدود دو ساعت دادگاه بودیم که قاضی گفت
قاضی:خب...حق با خانواده ی کیم هستش...پسرشما درواقع یه قاتله و مجازاتش دو سال حبصه اما وقتی که به 18 سالگی رسید یعنی دقیقا یک هفته بعد از تولدش میره زندان...اقای پارک شماهم باید پول تمام ایاب و زهاب مراسم تشیع جنازه رو بدین...
دادگاه تموم شد از قاض تشکر کردیم و با لیسا از دادگاه خارج شدیم از اون هم تشکر کردیم رسوندیمش خونه و خودمون هم رفتیم دنبال سوهوان و رفتیم خونه وقتی رسیدیم لباسامون رو عوض کردیم که مبایلم زنگ خورد کوکی بود
+الو سلام...
@سلام.ا/ت تسلیت میگم وقتی فهمیدم خیلی ناراحت شدم...مراسمش کیه؟
+به احتمال زیاد اخر هفته ی دیگه
@اهان خب میبینمت...
+همینطور...خدافظ
@خدافظ
مبالیم رو قطع کردم قرار بود امروز عصر بریم کارای مراسم رو انجام بدیم ناهار خوردیم یکم استراخت کردیم وبعدشم رفتیم تا کارای مراسم هفته ی دیگه رو انحام بدیم...
*پرش زمانی*روز مراسم*
چانیونگ وتهیونگ با پسرشون جون جه که همسن سوهوان بود...جین ومینسو و پسرشون هوجون...هوسوک و سولی با دخترشون لیا ویونگی و اینهیونگ...جیمین و کوکی هم که ازدواج نکردن همشون اومده بودن مامانم اینا و خانواده ی نامجون هم همینطور چان و گلوری و دوشیک همه برای مراسم بدن مراسم شروع شد تابوت هه سو رو اوردن و خاکش کردن هوجون یه ریز گریه میکرد که چشمش خورد به هیونمین امد سمت منو بهم گفت
هوجون:خاله جون اون پسره که اونجاست همونیه که باعث خودکشی هه سو شد؟
+اره چطور؟
هوجون:هیچی همینجوری
+اهان باشه
چند مین پیشم وایساد و بعدش رفت سمت هیومین یدونه سیلی خوابودن توی صورتش و گفت
هوجون:تو فکر کردی کیی که به خورد اجازه ی همچین کاریو میدی اگه یکی با دوست دختر خودت...اهان یادم نبود تو دوست دختر نداری فقط باعث میشی دوست دخترای ق=بقیه خودکشی کنن و اسیب ببین...
مراسم تموم شد همه رفتیم خونه فردا صبح تمام کسایی که از کره اومدن اینجا دوباره بر میگشتن...و دوباره میموندیم منو نامجون و سوهوان...
.
.
.
اسلاید دوم(هوجون.دوست پسر هه سو)
۶.۴k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.