رمان(عشق)پارت۷۰
آسیه:من برم یه سری به سوسن بزنم🥹🥹🥹. (آسیه رفت تو اتاق سوسعم دید سوسن نیست و جیغ زد و دوروک و قدیر و ملیسا رفتن بالا و دیدن سوسن نیست). قدیر:نکنه رفته خودشو معرفی کنه؟😱😱😱😱😱😱. ملیسا:راست میگی صد در صد رفته پیش پلیس😨😨😨. دوروک:پس چرا منتظریم بیاید بریم دنبالش تا دیر نشده و همه چیزو به پلیس نگفته😱😱😱😱😱😱😱😱. آسیه:پس بریم. (رفتن بیرون تا سوال ماشین قدیر بشن و برن که یهو با صحنه ای مواجه شدن که نباید میشدن😱😱😱😱). کآن(باگریه):باورم نمیشه😱😱😱😱😭😭😭😭😭😭. قدیر:تو چیکار کردی پسر؟😱😱😱😱😱😱😭😭😭. ملیسا:سوسن😭😭😭😭😭😭سوسن توروخدا چشماتو بازکن😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭. دوروک:الو آمبولانس😭😭😭😭😭.......... «بیمارستان»....................
۶.۰k
۱۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.