part15 Dark love
/نه خانم فقط پدرتون گفتن بیدارتون کنم دیرتون نشه
+مثل برق گرفته ها از جام پریدم و به اجوما گفتم که بره
و بعد ........
با سرعت رفتم سمت حموم و یه دوش ۱۵مینی گرفتم و رفتم سمت لباسی که دیشب آماده کرده بودم
از روی تخت برش داشتم و پوشیدنش
این لباس خدایی بهم میومد
بعد از یه میکاپ خیلی سبک تینت لب توت فرنگیمو به لب های قلوه ایم که الان با وجود این تینت خود نمایی میکرد زدم
بعد از دید زدن خودم تو آینه رفتم پایین و نشستم سر میز صبحونه امروز بعد از مدت ها با پدر و مادرم سر یه میز بودیم
که پدرم سکوت رو شکست
﷼دخترم مادرت امروز نمیتونه همراهتون بیاد بخاطر همین دو روز دیگه بهتون ملحق میشن
در ضمن بغیر از تو و جیمین و نینا قراره دو نفر دیگه هم میان همراهتون.
+من میشناسمشون؟
﷼ اره یکیشونو
+خب اون کیه
=منم
با شنیدن صدایی که متعلق به تهیونگ بود رومو برگردوندم سمتش و گفتم
+نهههه شوخیه دیگ
﷼ نه دخترم قرارع تهیونگ و یکی از دوستای جیمین همراهتون بیان البته تهیونگ و جیمین هم دوستای صمیمی ان.
پیش خودش(همینو کم داشتیم جیمین کم بود قرارع تهیونگ و دوستشم تحمل کنم چی از این بهتر.)
که یهو صدای ته رشته ی افکارم رو پاره کرد
=نکنه خوشحال نشدی جوجه
+نه اصلا خیلیم خوشحالم (نیشخند معنادار)
=معلومه
﷼خب دیگه بس کنید
(علامت مامان ا.ت¥)
¥تهیونگ پسرم تو صبحونه خوردی؟
=بله زنعمو من اومدم دنبال ا.ت که بریم دیگ اگه صبحونه خوردنش تموم شد(اخم)
﷼ دخترم پاشو برو ته رو منتظر نزار
+خیلی خوب من رفتم
تهیونگ چمدون رو از دستم گرفت و گزاشت توی ماشین و منم بعد از خداحافظی با پدر و مادرم رفتم سوار ماشین ته شدم.
......
خب خب دوست جیمین بنظرتون کی میتونه باشه؟
نظرتونو برام کامنت کنید و حمایت یادتون نره🫀
در ضمن شرط پارت قبل نرسید ولی چون خودمم خماری میکشم درکتون میکنم🗿😂🤌
شرط ندارم ولی حمایت زیاد باشه وگرنه نمیزارمممممم
+مثل برق گرفته ها از جام پریدم و به اجوما گفتم که بره
و بعد ........
با سرعت رفتم سمت حموم و یه دوش ۱۵مینی گرفتم و رفتم سمت لباسی که دیشب آماده کرده بودم
از روی تخت برش داشتم و پوشیدنش
این لباس خدایی بهم میومد
بعد از یه میکاپ خیلی سبک تینت لب توت فرنگیمو به لب های قلوه ایم که الان با وجود این تینت خود نمایی میکرد زدم
بعد از دید زدن خودم تو آینه رفتم پایین و نشستم سر میز صبحونه امروز بعد از مدت ها با پدر و مادرم سر یه میز بودیم
که پدرم سکوت رو شکست
﷼دخترم مادرت امروز نمیتونه همراهتون بیاد بخاطر همین دو روز دیگه بهتون ملحق میشن
در ضمن بغیر از تو و جیمین و نینا قراره دو نفر دیگه هم میان همراهتون.
+من میشناسمشون؟
﷼ اره یکیشونو
+خب اون کیه
=منم
با شنیدن صدایی که متعلق به تهیونگ بود رومو برگردوندم سمتش و گفتم
+نهههه شوخیه دیگ
﷼ نه دخترم قرارع تهیونگ و یکی از دوستای جیمین همراهتون بیان البته تهیونگ و جیمین هم دوستای صمیمی ان.
پیش خودش(همینو کم داشتیم جیمین کم بود قرارع تهیونگ و دوستشم تحمل کنم چی از این بهتر.)
که یهو صدای ته رشته ی افکارم رو پاره کرد
=نکنه خوشحال نشدی جوجه
+نه اصلا خیلیم خوشحالم (نیشخند معنادار)
=معلومه
﷼خب دیگه بس کنید
(علامت مامان ا.ت¥)
¥تهیونگ پسرم تو صبحونه خوردی؟
=بله زنعمو من اومدم دنبال ا.ت که بریم دیگ اگه صبحونه خوردنش تموم شد(اخم)
﷼ دخترم پاشو برو ته رو منتظر نزار
+خیلی خوب من رفتم
تهیونگ چمدون رو از دستم گرفت و گزاشت توی ماشین و منم بعد از خداحافظی با پدر و مادرم رفتم سوار ماشین ته شدم.
......
خب خب دوست جیمین بنظرتون کی میتونه باشه؟
نظرتونو برام کامنت کنید و حمایت یادتون نره🫀
در ضمن شرط پارت قبل نرسید ولی چون خودمم خماری میکشم درکتون میکنم🗿😂🤌
شرط ندارم ولی حمایت زیاد باشه وگرنه نمیزارمممممم
۹.۴k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.