برادر ناتنی من 12...
ویو ا.ت
منو کوک دیدم که بابا داره حلقه میندازه توی دست کسی
که من خیلی اعصبانی شدم که به مامانامون خیانت کرده
آشغال فک کردن کیه با این سنش میره یه زن دیگه بگیره
مگه از روی جنازه من رد بشه منم کم نیاوردم و دست کوک
و گرفتم بهش گفتم
+: کوک باید یه کاری بکنیم
_: اره
+: نباید بزاریم این اتفاق بیوفته
_: اوهوم
+: راستی گفتی ازدواج نکردی؟
_: اره الان بگذریم بریم
سریع از جامون بلند شدیم و رفتیم سمت بابا
که با صدایی که می شد فهمید عصبیانیت موج میزند گفتم
+: بابا داری چیکار می کنی؟؟؟ (با داد)
ب: د دخترم
_: واقعاً که بگو چرا چند ماهه هر شب دیر میای خونه
اسم زنه دناس (د) می زارم
د: چیه دختره ی هرزه چیه هی زر زر می ک...
_: یه بار دیگه فقط یه بار دیگه بشنوم
با کسی که دوسش دارم اینجوری حرف بزنی
ببین خودم زنده به گورت می کنم
ب: بسه بریم خونه براتون توضیح میدم...
+: بابا میشه الان توضیح بدی
ب: باشه خب قراره با این زن فردا ازدواج کنم
(اعتماد به سقف😂)
+: چییییییی؟
_: نههههه
ب: پس این زن چون زن رسمی من میشه
هم من پادشاه میشم و زن من ملکه و دخترش جولیا
پرنسس میشه
+: ب..با..بابا تو منو پرنسس نکردی می خوای دختر این
جنده رو پرنسس کنی؟
د: درست حرف بزن
_: نزنه چی میشه
ب: بسه فردا عروسیه خداحافظ
بابا و اون زنه رفتن منو کوک موندیم
+: کوک من یه نقشه دارم
_: چی؟
+: مادر من قبل از زمان مرگش رمز تاج و تخت رو توی
قلب من گذاشته
_: ی یعنی چی؟
+: یعنی من میدونم چطوری باید تاج و بدست آورد
_: بعدش چی میشه
+: باید تاج رو روی سر مادرمون بزاریم و تاج پادشاهی رو روی سر تو
_: و واقعاً می خوای منو پادشاه کنی؟
+: معلومه
یهو از کمرم گرفت و منو کوبوند قد دیوار
که خیلی هول شده گفتم
+: چیکار می کنی کوک!
_: بنظرت دارم چی کار می کنم
+: نکنه دوباره می خوای قلبمو بشکنی؟
_: دیگه نه
+: نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود
_: منم همین طور
+: خیلی دوست دارم
_: من بیشتر
لبشو گذاشت روی لبام و بعد چند مین ازم جدا شد و
با هم رفتیم عمارتی که توش خودمو مثلا کشتم که
مامان و آجوما پریدن بغلم
م: سلام دختر خوشگلم
آجوما: وای دختر چقدر بزرگ شدی خیلی خوب
شد برگشتی
+: مادر!
_: باید یه چیزی رو بهت بگیم
م: باشه بیاین بشینین
رفتیم نشستیم و تموم ماجرا رو گفتیم بعد
این حرف من رفتم توی اتاقم
و رمز رو وارد کردم رمز یه آهنگ بود وقتی بچه بودم
همیشه مادرم برام می خوند اونو خوندم و
در کمد تاج و تخت باز شد تاج ها رو برداشتم و رفتیم پایین
رو به روی کوک و مادرم وایسادم و در وا شد
بابا و اون زنم و دخترش بودن سریع تاج ها رو گذاشتم
روی سرشون و زانو زدم و با صدای بلند گفتم
+: درود بر پادشاه و ملکه جدید
بادیگاردا و خدمتکارا: درود بر پادشاه و ملکه ی جدید
ب: چی کار کردی ا.ت دیوونه
+: کاری که لازم بود
جولیا رو با ج نشون میدم
ج: اهههههه دختره ی آشغال فک کردی کی هستی ها؟
+: شاهدخت
ج: چیییییی؟ (با داد)
+: شاهدخت هر دو سر زمین
٫: خب منم پادشاه جین هستم
آی ام ورد واید هندسام
£: منم شاه زاده ی سر زمین دشمن
مای نیم ایز کیم نامجون
÷: منم شاهزاده ی دشمنی ها
آی ام شوگا
+: عمر دیگه ای ندارین
د: دختری...
_: فقط یه کلمه دیگه از دهنت در بیاد
قسم نمی خورم زنده بمونی و.....
پایان فصل اول
ادامه دارد خماریییییییی😂
منو کوک دیدم که بابا داره حلقه میندازه توی دست کسی
که من خیلی اعصبانی شدم که به مامانامون خیانت کرده
آشغال فک کردن کیه با این سنش میره یه زن دیگه بگیره
مگه از روی جنازه من رد بشه منم کم نیاوردم و دست کوک
و گرفتم بهش گفتم
+: کوک باید یه کاری بکنیم
_: اره
+: نباید بزاریم این اتفاق بیوفته
_: اوهوم
+: راستی گفتی ازدواج نکردی؟
_: اره الان بگذریم بریم
سریع از جامون بلند شدیم و رفتیم سمت بابا
که با صدایی که می شد فهمید عصبیانیت موج میزند گفتم
+: بابا داری چیکار می کنی؟؟؟ (با داد)
ب: د دخترم
_: واقعاً که بگو چرا چند ماهه هر شب دیر میای خونه
اسم زنه دناس (د) می زارم
د: چیه دختره ی هرزه چیه هی زر زر می ک...
_: یه بار دیگه فقط یه بار دیگه بشنوم
با کسی که دوسش دارم اینجوری حرف بزنی
ببین خودم زنده به گورت می کنم
ب: بسه بریم خونه براتون توضیح میدم...
+: بابا میشه الان توضیح بدی
ب: باشه خب قراره با این زن فردا ازدواج کنم
(اعتماد به سقف😂)
+: چییییییی؟
_: نههههه
ب: پس این زن چون زن رسمی من میشه
هم من پادشاه میشم و زن من ملکه و دخترش جولیا
پرنسس میشه
+: ب..با..بابا تو منو پرنسس نکردی می خوای دختر این
جنده رو پرنسس کنی؟
د: درست حرف بزن
_: نزنه چی میشه
ب: بسه فردا عروسیه خداحافظ
بابا و اون زنه رفتن منو کوک موندیم
+: کوک من یه نقشه دارم
_: چی؟
+: مادر من قبل از زمان مرگش رمز تاج و تخت رو توی
قلب من گذاشته
_: ی یعنی چی؟
+: یعنی من میدونم چطوری باید تاج و بدست آورد
_: بعدش چی میشه
+: باید تاج رو روی سر مادرمون بزاریم و تاج پادشاهی رو روی سر تو
_: و واقعاً می خوای منو پادشاه کنی؟
+: معلومه
یهو از کمرم گرفت و منو کوبوند قد دیوار
که خیلی هول شده گفتم
+: چیکار می کنی کوک!
_: بنظرت دارم چی کار می کنم
+: نکنه دوباره می خوای قلبمو بشکنی؟
_: دیگه نه
+: نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود
_: منم همین طور
+: خیلی دوست دارم
_: من بیشتر
لبشو گذاشت روی لبام و بعد چند مین ازم جدا شد و
با هم رفتیم عمارتی که توش خودمو مثلا کشتم که
مامان و آجوما پریدن بغلم
م: سلام دختر خوشگلم
آجوما: وای دختر چقدر بزرگ شدی خیلی خوب
شد برگشتی
+: مادر!
_: باید یه چیزی رو بهت بگیم
م: باشه بیاین بشینین
رفتیم نشستیم و تموم ماجرا رو گفتیم بعد
این حرف من رفتم توی اتاقم
و رمز رو وارد کردم رمز یه آهنگ بود وقتی بچه بودم
همیشه مادرم برام می خوند اونو خوندم و
در کمد تاج و تخت باز شد تاج ها رو برداشتم و رفتیم پایین
رو به روی کوک و مادرم وایسادم و در وا شد
بابا و اون زنم و دخترش بودن سریع تاج ها رو گذاشتم
روی سرشون و زانو زدم و با صدای بلند گفتم
+: درود بر پادشاه و ملکه جدید
بادیگاردا و خدمتکارا: درود بر پادشاه و ملکه ی جدید
ب: چی کار کردی ا.ت دیوونه
+: کاری که لازم بود
جولیا رو با ج نشون میدم
ج: اهههههه دختره ی آشغال فک کردی کی هستی ها؟
+: شاهدخت
ج: چیییییی؟ (با داد)
+: شاهدخت هر دو سر زمین
٫: خب منم پادشاه جین هستم
آی ام ورد واید هندسام
£: منم شاه زاده ی سر زمین دشمن
مای نیم ایز کیم نامجون
÷: منم شاهزاده ی دشمنی ها
آی ام شوگا
+: عمر دیگه ای ندارین
د: دختری...
_: فقط یه کلمه دیگه از دهنت در بیاد
قسم نمی خورم زنده بمونی و.....
پایان فصل اول
ادامه دارد خماریییییییی😂
۲۵.۵k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.