قسمت چهارم.....
قسمت چهارم.....
ته یون:ملودی.....ملودی.....پاشو دیگه تنبل.....
ملودی:ته ته..... بزار بخوابم..... خستمه.........
ته یون :دیوونه.... پاشو دانشگاه داریما.......
ملودی:جیغغغغغغغغغغغغغغغغ ..یادم نبود... الان حاضر میشم....
پاشدم..... سریع لباسامو پوشیدمو موهامو یه ور گیس کردم..... تا روی زانوم بود.... خیلی شیک شده بودم..... یه رژ صورتی ملایم زدم....... و رفتم بیرون... ته یون هم پشت سرم اومد بیرون و در و بست.... بهم نگاه کرد چشاش چهار تا شد...
ته یون :وووااووو
ملودی:ته یون؟؟؟؟؟چی شد؟؟؟حالت خوبه؟
ته یون :نه چیزی نشده ولی یه سوال.... تو چرا اینقدر کیوتی؟؟؟
ملودی:ته یوننننننننن
ته یون :عررر چه ته بابا کر شدم؟؟؟؟
ملودی :بیا بریم دانشگاه....
ته یون :می مردی اینو اروم تر بگی؟؟؟
ملودی :ارههههههه
ته یون :میای بریم ؟
ملودی :په نه په...
ته یون :بریم.....
ملودی:بریم....
رفتیم سمت دانشگاه..... با کمک ته یون کلاسمون رو پیدا کردیم.... کیفمو گذاشتم و رو به ته یون گفتم :بریم تو حیاط مدرسه یه چرخی بزنیم؟؟؟؟؟؟
ته یون :بریم....
رفتیم تو حیاط مدرسه یه گوشه نشستیم چون که هنوز یه ساعت تا شروع اولین کلاسمون وقت داشتیم.....
ته یون :میشه یکم راجب خودت بهم بگی؟؟؟؟؟
ملودی: خب راستش.... من معمولا راجب گزشته ام با کسی صحبت نمی کنم.... ولی چون که تویی باشه.... زمانی که 3سالم بود.... پدر و مادرم از هم جدا شدن.... من مجبور به زندگی کنار پدرم شدم.... یه مدت بعد پدرم منو به خانواده ای سپرد که از خانواده ی واقعیم هم فقیر تر بود... پدرم منو به اونا داد و برای همیشه رفت..... اونا هم توان مالی نداشتن و منو به بعزیستی دادن... چند ماه بعد یه خانواده ی خیلی ثروتمند منو به سرپرستی گرفتن و منو به خونه... خونه که نبود... قصرشون بردن و منو بزرگ کردن من سخت درس خوندم و تلاش کردم.... تا بورسیه گرفتم و شدم اینی که می بینی....
ته یون : واو گذشته ی جالب و باحالی داری!!!!!!!
ملودی:یتیم شدن یه دختر سه ساله چیش باحاله اخه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ته یون:غلط کردم... بریم کلاس؟؟
ملودی :بریم.....
رفتیم سمت کلاس.. اون روز هم بعد از تمام شدن کلاس قرار شد چهارتایی(من ته یون جنیفر و هانا )بریم شهر بازی..... قبول کردم و رفتم سمت اتاق مشترکم با ته یون رفتم تا حاضر شم....
ته یون:ملودی.....ملودی.....پاشو دیگه تنبل.....
ملودی:ته ته..... بزار بخوابم..... خستمه.........
ته یون :دیوونه.... پاشو دانشگاه داریما.......
ملودی:جیغغغغغغغغغغغغغغغغ ..یادم نبود... الان حاضر میشم....
پاشدم..... سریع لباسامو پوشیدمو موهامو یه ور گیس کردم..... تا روی زانوم بود.... خیلی شیک شده بودم..... یه رژ صورتی ملایم زدم....... و رفتم بیرون... ته یون هم پشت سرم اومد بیرون و در و بست.... بهم نگاه کرد چشاش چهار تا شد...
ته یون :وووااووو
ملودی:ته یون؟؟؟؟؟چی شد؟؟؟حالت خوبه؟
ته یون :نه چیزی نشده ولی یه سوال.... تو چرا اینقدر کیوتی؟؟؟
ملودی:ته یوننننننننن
ته یون :عررر چه ته بابا کر شدم؟؟؟؟
ملودی :بیا بریم دانشگاه....
ته یون :می مردی اینو اروم تر بگی؟؟؟
ملودی :ارههههههه
ته یون :میای بریم ؟
ملودی :په نه په...
ته یون :بریم.....
ملودی:بریم....
رفتیم سمت دانشگاه..... با کمک ته یون کلاسمون رو پیدا کردیم.... کیفمو گذاشتم و رو به ته یون گفتم :بریم تو حیاط مدرسه یه چرخی بزنیم؟؟؟؟؟؟
ته یون :بریم....
رفتیم تو حیاط مدرسه یه گوشه نشستیم چون که هنوز یه ساعت تا شروع اولین کلاسمون وقت داشتیم.....
ته یون :میشه یکم راجب خودت بهم بگی؟؟؟؟؟
ملودی: خب راستش.... من معمولا راجب گزشته ام با کسی صحبت نمی کنم.... ولی چون که تویی باشه.... زمانی که 3سالم بود.... پدر و مادرم از هم جدا شدن.... من مجبور به زندگی کنار پدرم شدم.... یه مدت بعد پدرم منو به خانواده ای سپرد که از خانواده ی واقعیم هم فقیر تر بود... پدرم منو به اونا داد و برای همیشه رفت..... اونا هم توان مالی نداشتن و منو به بعزیستی دادن... چند ماه بعد یه خانواده ی خیلی ثروتمند منو به سرپرستی گرفتن و منو به خونه... خونه که نبود... قصرشون بردن و منو بزرگ کردن من سخت درس خوندم و تلاش کردم.... تا بورسیه گرفتم و شدم اینی که می بینی....
ته یون : واو گذشته ی جالب و باحالی داری!!!!!!!
ملودی:یتیم شدن یه دختر سه ساله چیش باحاله اخه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ته یون:غلط کردم... بریم کلاس؟؟
ملودی :بریم.....
رفتیم سمت کلاس.. اون روز هم بعد از تمام شدن کلاس قرار شد چهارتایی(من ته یون جنیفر و هانا )بریم شهر بازی..... قبول کردم و رفتم سمت اتاق مشترکم با ته یون رفتم تا حاضر شم....
۲۲.۶k
۲۶ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.