حلقه های مافیا (part ²⁶)
دکتر:جواب آزمایش مثبت بود با این حرفش دنیا برام ایستاد دکتر رفت پاهام سست شد افتادم رو زمین نمیدونستم ناراحتم یا خوشحال فقط بی دلیل بلند بلند میخندیدم همه داشتن نگام میکردن بعد چند دیقه به خودم اومدم یادم افتاد جاندی هنوز تو اون جهنمه بلند شدم و دویدم سمت ماشین درو باز کردم سوار شدم سمت خونه ی تو جنگل ماشینو میروندم بعد تقریبا سی چهل مین رسیدم درو باز کردم دیدم از اتاق مخفی صدای گریه و التماس میاد رفتم داخل با چیزی که دیدم خون جلو چشمامو گرفت اون نگهبان عوضی رو جاندی خیمه زده بود و میخواست بهش تجاوز کنه!
جاندی:هق تروخدا بس کن هق
رفتم سمتش از روش بلندش کردم یه مشت زدم تو دهنش افتاد زمین شروع کردم بهش لگد زدن بعد از تقریبا ۱۰ تا لگد یقشو گرفتم چسبوندم به دیوار
یونگی:عوضی چرا داشتی همچین کاری میکردی؟(حرصی)
*ق…قربان خودتون گفتین ه…هرکاری میخوایم بکنیم(بی جون)
یادم اومد خودم بهشون گفتم هرکاری دوست دارن باهاش بکنم منه
عوضی…لعنت به من …چرا انقد احمقم؟
یکی با زانو زدم زیر شکمش (همونجا که میدونید)و ولش کردم افتاد رو زمین رفتم سمت جاندی از ترس دستاشو روسرش گذاشته بود و بی صدا
گریه میکرد کشیدمش تو بغلم و
یونگی:چیزی نیس من پیشتم…
ا.ت ویو
کنار جونگ کوک نشسته بودم که یه مرد با یه زن که بهش نمیخورد زن باشه( نمیتونم بنویسم گزارش میدن) اومدن سمتمون جونگ کوک پاشد باهاش دست داد
جونگ کوک:سلام آقای وی فک نمیکردم بعد از اون کشتیت که غرق شد وقت اومدن به مهمونی رو داشته باشی (نیشخند)
(نکته:کشتی حمل اسلحه بود که آدمای جونگ کوک دستکاریش کردن و غرق شد)
وی لی یان:(خنده ی حرصی) به هر حال روند همهی کارها با یه سری مشکلات همراهه…خانمو معرفی نمیکنید؟
کوک:همسرم هستن
با حرفاش چشام گرد شد ولی سعی کردم عادی جلوه بدم
وی لی یان:اوه چقد یهویی چرا مارو عروسی دعوت نکردین!
کوک:یه هفته دیگس (برگشت سمت ا.ت)مگه نه؟
ا.ت:چ…چی؟ ها آره
کوک و اون مرده با چند نفر دیگه مشغول صحبت شدن از حرف کوک (عروسی یه هفته دیگس) حسابی به هم ریخته بودم سرمو بردم و دم
گوش کوک گفتم:دستشویی کجاس؟
کوک: اونجا آخر راهرو (آروم)
بلند شدم و رفتم سمت دستشویی زنونه رفتم داخل یه آبی به سر و صورتم زدم خودمو تو آینه نگاه کردم من کی به اینجا رسیدم؟ کی اینجوری شدم؟ خواستم بیام بیرون که یه نفر کشیدم بیرون و افتادم تو بغلش یه پسر مست بود خواستم بلند شم که گرفتم
_ نمیخوای یه حالی به ما بدی؟
ا.ت: مزاحم نشو
دوباره خواستم بلند شم که دستمو گرفت و بردم تو یکی از اتاقا انداختم رو تخت خودشم اومد روم خیمه زد سرشو برد تو گردنم و…
کوک ویو
چند دیقه گذشت ولس ا.ت نیومد رفتم دنبالش تو دستشویی زنونه گشتم (پسرم؟ از شما بعیده)ولی نبود دیدم از تو یه اتاق صدای جیغ میاد ولی به خاطر آهنگ واضح نبود یکم که به صدا دقت کردم دیدم صدای ا.ته خواستم برم داخل ولی در قفل بود
جونگ کوک:ا.ت؟!ا.ت؟!(نگران)
یه لگد به در زدم ولی باز نشد یه لگد دیگه زدم که در شکست رفتم داخل و با چیزی مواجه شدم که نباید…
جاندی:هق تروخدا بس کن هق
رفتم سمتش از روش بلندش کردم یه مشت زدم تو دهنش افتاد زمین شروع کردم بهش لگد زدن بعد از تقریبا ۱۰ تا لگد یقشو گرفتم چسبوندم به دیوار
یونگی:عوضی چرا داشتی همچین کاری میکردی؟(حرصی)
*ق…قربان خودتون گفتین ه…هرکاری میخوایم بکنیم(بی جون)
یادم اومد خودم بهشون گفتم هرکاری دوست دارن باهاش بکنم منه
عوضی…لعنت به من …چرا انقد احمقم؟
یکی با زانو زدم زیر شکمش (همونجا که میدونید)و ولش کردم افتاد رو زمین رفتم سمت جاندی از ترس دستاشو روسرش گذاشته بود و بی صدا
گریه میکرد کشیدمش تو بغلم و
یونگی:چیزی نیس من پیشتم…
ا.ت ویو
کنار جونگ کوک نشسته بودم که یه مرد با یه زن که بهش نمیخورد زن باشه( نمیتونم بنویسم گزارش میدن) اومدن سمتمون جونگ کوک پاشد باهاش دست داد
جونگ کوک:سلام آقای وی فک نمیکردم بعد از اون کشتیت که غرق شد وقت اومدن به مهمونی رو داشته باشی (نیشخند)
(نکته:کشتی حمل اسلحه بود که آدمای جونگ کوک دستکاریش کردن و غرق شد)
وی لی یان:(خنده ی حرصی) به هر حال روند همهی کارها با یه سری مشکلات همراهه…خانمو معرفی نمیکنید؟
کوک:همسرم هستن
با حرفاش چشام گرد شد ولی سعی کردم عادی جلوه بدم
وی لی یان:اوه چقد یهویی چرا مارو عروسی دعوت نکردین!
کوک:یه هفته دیگس (برگشت سمت ا.ت)مگه نه؟
ا.ت:چ…چی؟ ها آره
کوک و اون مرده با چند نفر دیگه مشغول صحبت شدن از حرف کوک (عروسی یه هفته دیگس) حسابی به هم ریخته بودم سرمو بردم و دم
گوش کوک گفتم:دستشویی کجاس؟
کوک: اونجا آخر راهرو (آروم)
بلند شدم و رفتم سمت دستشویی زنونه رفتم داخل یه آبی به سر و صورتم زدم خودمو تو آینه نگاه کردم من کی به اینجا رسیدم؟ کی اینجوری شدم؟ خواستم بیام بیرون که یه نفر کشیدم بیرون و افتادم تو بغلش یه پسر مست بود خواستم بلند شم که گرفتم
_ نمیخوای یه حالی به ما بدی؟
ا.ت: مزاحم نشو
دوباره خواستم بلند شم که دستمو گرفت و بردم تو یکی از اتاقا انداختم رو تخت خودشم اومد روم خیمه زد سرشو برد تو گردنم و…
کوک ویو
چند دیقه گذشت ولس ا.ت نیومد رفتم دنبالش تو دستشویی زنونه گشتم (پسرم؟ از شما بعیده)ولی نبود دیدم از تو یه اتاق صدای جیغ میاد ولی به خاطر آهنگ واضح نبود یکم که به صدا دقت کردم دیدم صدای ا.ته خواستم برم داخل ولی در قفل بود
جونگ کوک:ا.ت؟!ا.ت؟!(نگران)
یه لگد به در زدم ولی باز نشد یه لگد دیگه زدم که در شکست رفتم داخل و با چیزی مواجه شدم که نباید…
۴.۴k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.