وقتی اکسته و گروهی میرید اردوگاه جنگلی...
به من نگاه کن....
÷هیچی فقط....جیمین زنگ زد و گفت فردا بریم جلوی کمپانی اونا....
+اهاان!
به جیمین میگی عزیزم؟
÷من نگفتم!
+منم خرم نه،؟؟؟
بعد جیمین به تو گفت ها؟
÷اره دیگه!
+بعدددد....خدمتتون عرض شود که....ایشون شماره شما رو از کجا دارن؟
÷آ...آاا خودم بهش دادم....
+چرا اونوقت....
÷آره اصلاا...آرهههه..
+(میخنده) قرار میزاری نه؟
ب..ببینم تو میدونستی امشب اعضای بی تی اس میرن تو اون برنامه؟؟؟
÷.....
+و به من نگفتی؟
÷ببخشید....
+میکشمت چانی.....میکشمتتتت!!!
.....فردا صبح.....
منیجر:از جایی که با اتوبوس میریم باید دو به دو بشینید...
خب اوکیه...
+چانی؟
÷ببخشید ولی من پیش جیمین میشینم.....
+مرگ بگیری...
جینو؟
=بله....
+میشه با هم بشینیم؟(نگاه عصبی)
=خب....من میخوام بیشتر با جونگکوک آشنا بشم....
+خیلی خوب...میدونم چیکارتون کنم!
حالا من چیکار کنم؟!
رفتم داخل اتوبوس و سمت پنجره نشستم....
+یعنی کی پیشم میشینه؟
و صدایی لز پشت سرم اومد...
_من!
+آآها بله....
ای خدا الان من باید چیکار کنم....
چقدرم خوابم میاد....
ن...نکنه رو شونش خوابم ببره؟...
نه نه نمیشه.....
امکان نداره!
_لونا؟
خوبی؟(پوزخند)
+آ..آره...
_اوکی!
مسخره....یدفعه چشمم به باهاش افتاد....ای.این چرا انقدر باز میشینه؟
چرا انقدر شلوارشو میکشه بالا....
چرا نمیتونم نگاهمو ازش بگیرم....
اصلا این چرت و پرتا چیه من دارم میگم ها؟
_خوشت اومده ها(پوزخند)
+ا...از چیی؟
_همونی که الان داری بهش نگاه میکنی....
و سرمو انداختم پاایین...
عین اونموقع همه چیرو به زبونش میاره!
بی حیا.....
÷هیچی فقط....جیمین زنگ زد و گفت فردا بریم جلوی کمپانی اونا....
+اهاان!
به جیمین میگی عزیزم؟
÷من نگفتم!
+منم خرم نه،؟؟؟
بعد جیمین به تو گفت ها؟
÷اره دیگه!
+بعدددد....خدمتتون عرض شود که....ایشون شماره شما رو از کجا دارن؟
÷آ...آاا خودم بهش دادم....
+چرا اونوقت....
÷آره اصلاا...آرهههه..
+(میخنده) قرار میزاری نه؟
ب..ببینم تو میدونستی امشب اعضای بی تی اس میرن تو اون برنامه؟؟؟
÷.....
+و به من نگفتی؟
÷ببخشید....
+میکشمت چانی.....میکشمتتتت!!!
.....فردا صبح.....
منیجر:از جایی که با اتوبوس میریم باید دو به دو بشینید...
خب اوکیه...
+چانی؟
÷ببخشید ولی من پیش جیمین میشینم.....
+مرگ بگیری...
جینو؟
=بله....
+میشه با هم بشینیم؟(نگاه عصبی)
=خب....من میخوام بیشتر با جونگکوک آشنا بشم....
+خیلی خوب...میدونم چیکارتون کنم!
حالا من چیکار کنم؟!
رفتم داخل اتوبوس و سمت پنجره نشستم....
+یعنی کی پیشم میشینه؟
و صدایی لز پشت سرم اومد...
_من!
+آآها بله....
ای خدا الان من باید چیکار کنم....
چقدرم خوابم میاد....
ن...نکنه رو شونش خوابم ببره؟...
نه نه نمیشه.....
امکان نداره!
_لونا؟
خوبی؟(پوزخند)
+آ..آره...
_اوکی!
مسخره....یدفعه چشمم به باهاش افتاد....ای.این چرا انقدر باز میشینه؟
چرا انقدر شلوارشو میکشه بالا....
چرا نمیتونم نگاهمو ازش بگیرم....
اصلا این چرت و پرتا چیه من دارم میگم ها؟
_خوشت اومده ها(پوزخند)
+ا...از چیی؟
_همونی که الان داری بهش نگاه میکنی....
و سرمو انداختم پاایین...
عین اونموقع همه چیرو به زبونش میاره!
بی حیا.....
۲۴.۱k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.