pt۳
خوابوندمش تو یه اتاق و در و روش قفل کردم و رفتم
از زبون خودم
چشامو بزور وا کردم پلکان هنوز سنگین بود بدنم یجوری بود انگار که فلج باشم یا بدنم از سرم جدا شده باشه هیچی یادم نمیومد به بدبختی نشستم به سختی تونستم حرف بزنم من:کمک اینجا کجاست بلاخره بدنمو تونستم حرکت بدم رو پاهام وایسادم رفتم سمت در دستگیره رو کشیدم من:هی چرا منو آوردی اینجا این در و باز کنننن میکوبیدم به در رفتم سمت پنجره خیلی ارتفاع زیادی داشت نمی تونستم بپرم صدا کیلید در اومد کوک:شنیدم میو میو میکنی گربه کوچولو من من:من گربه کوچولو تو نیستم کوک:از این به بعد فقط مال خودمی من:من مال هیچکس نیستم با چهره ای سرد و پوزخند خبیثانش اومد سمتم کوبیدم به دیوار دستشو رو قلبم گذاشت و با نیروش بهش فشار میاورد حس میکردم قلبم داره میزنه نمی تونستم حرف بزنم کوک:یه بار دیگه رو حرف من حرف بزنی سمجی کنی قلبتو از کار میندازم سرمو تکون دادم ول کرد نفس عمیقی کشیدم گلومو گرفت کوک:از الان به بعد معشوقه منی رو حرفم حرف بزنی میمیری افتادم رو زمین از دهنم خون اومد قلبم درد میکرد من:پ پس بکشم چرا همون موقع که دیدیم نکشتیم ها بکشم با چهره سرد و شوکه آور نگام کرد کوک:واقعا دوست داری بمیری سرمو تکون دادم من:آره مگه چیزیم تو این دنیا دارم که ازش بترسم کوک:بیا بیرون برا شام رفت نفسم اومد سرجاش و منم رفتم وایساده بودم کوک:بیا جلو نگاش میکردم کوک:گفتم بیا جلو یه قدم برداشتم دستمو گرفت کشید نشستم رو پاش دستایه مردونشو دور کمرم پیچید سرشو کج کرد کله صورتمو آنالیزم کردم
از زبون جونگ کوک
صورتشو آنالیزم کردم به چشمایه سبز رنگش خیره شدم چونشو گرفتم من:چشمات و نگاهت فقط مال خودمه فهمیدی آره سرمو گرفتم من:منو نگاه کن وقتی دارم بات حرف میزنم منو نگاه کن نگام کرد هواسان:آره من:بلند هواسان:آره آره آره آرهههه من:خوبه که فهمیدی غذا رو میزاشت دهنم
از زبون خودم
چشامو بزور وا کردم پلکان هنوز سنگین بود بدنم یجوری بود انگار که فلج باشم یا بدنم از سرم جدا شده باشه هیچی یادم نمیومد به بدبختی نشستم به سختی تونستم حرف بزنم من:کمک اینجا کجاست بلاخره بدنمو تونستم حرکت بدم رو پاهام وایسادم رفتم سمت در دستگیره رو کشیدم من:هی چرا منو آوردی اینجا این در و باز کنننن میکوبیدم به در رفتم سمت پنجره خیلی ارتفاع زیادی داشت نمی تونستم بپرم صدا کیلید در اومد کوک:شنیدم میو میو میکنی گربه کوچولو من من:من گربه کوچولو تو نیستم کوک:از این به بعد فقط مال خودمی من:من مال هیچکس نیستم با چهره ای سرد و پوزخند خبیثانش اومد سمتم کوبیدم به دیوار دستشو رو قلبم گذاشت و با نیروش بهش فشار میاورد حس میکردم قلبم داره میزنه نمی تونستم حرف بزنم کوک:یه بار دیگه رو حرف من حرف بزنی سمجی کنی قلبتو از کار میندازم سرمو تکون دادم ول کرد نفس عمیقی کشیدم گلومو گرفت کوک:از الان به بعد معشوقه منی رو حرفم حرف بزنی میمیری افتادم رو زمین از دهنم خون اومد قلبم درد میکرد من:پ پس بکشم چرا همون موقع که دیدیم نکشتیم ها بکشم با چهره سرد و شوکه آور نگام کرد کوک:واقعا دوست داری بمیری سرمو تکون دادم من:آره مگه چیزیم تو این دنیا دارم که ازش بترسم کوک:بیا بیرون برا شام رفت نفسم اومد سرجاش و منم رفتم وایساده بودم کوک:بیا جلو نگاش میکردم کوک:گفتم بیا جلو یه قدم برداشتم دستمو گرفت کشید نشستم رو پاش دستایه مردونشو دور کمرم پیچید سرشو کج کرد کله صورتمو آنالیزم کردم
از زبون جونگ کوک
صورتشو آنالیزم کردم به چشمایه سبز رنگش خیره شدم چونشو گرفتم من:چشمات و نگاهت فقط مال خودمه فهمیدی آره سرمو گرفتم من:منو نگاه کن وقتی دارم بات حرف میزنم منو نگاه کن نگام کرد هواسان:آره من:بلند هواسان:آره آره آره آرهههه من:خوبه که فهمیدی غذا رو میزاشت دهنم
۱۹.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.