ازدواج اجباری p ۸
ویو ملیسا💖✝
جیمین با منشی کلی بهص کردن من خسته شده بودم نمیدونم چرا ولی سر جیمین داد زدم
ملیسا:بسه دیگه جیمین من میرم خونه(با داد)
جیمین:اما... .
نزاشتم به حرفش ادامه بده
ملیسا:همین که گفتم
سریع راه افتادم پیاده رفتم امارت و رفتم یه گوشه گریه کردم انقدر گریه کردم که یادم نمیاد کی خوابیدم با صدای کلید بیدار شدم رفتم دیدم جیمین اومده انقدر خسته و عصبانی بود که میترسیدم بپرم بغلش و سرم داد بزنه
ملیسا:سلام
جیمین:سلام(سرد و عصبانی)
ملیسا:ببخشید خواب بودم نتونستم غذا درست کنم میرم زنگ بزنم بیارن
همون لحظه جیمین ملیسا رو بغل کرد و گفت
جیمین:دوستت دارم فردا هم میریم باهم سر کار باشه نمیزارم دیگه از پیشم تکون بخوری
ملیسا:منم دوستت دارم
جیمین رفت یه دوش گرفت و اومد و لباس پوشیدو موهاش رو خوشک کرد و گفت
جیمین:نظرت چیه با هم سوشی و نودل درست کنیم
ملیسا:اخجون اره
جیمین و ملیسا مشغول غذا درست کردن شدن و بعدش غذاشون رو خوردن و فیلم دیدن و رفتن خوابیدن
ادامه دارد.. . .. . .
اسکی ممنوع❌
جیمین با منشی کلی بهص کردن من خسته شده بودم نمیدونم چرا ولی سر جیمین داد زدم
ملیسا:بسه دیگه جیمین من میرم خونه(با داد)
جیمین:اما... .
نزاشتم به حرفش ادامه بده
ملیسا:همین که گفتم
سریع راه افتادم پیاده رفتم امارت و رفتم یه گوشه گریه کردم انقدر گریه کردم که یادم نمیاد کی خوابیدم با صدای کلید بیدار شدم رفتم دیدم جیمین اومده انقدر خسته و عصبانی بود که میترسیدم بپرم بغلش و سرم داد بزنه
ملیسا:سلام
جیمین:سلام(سرد و عصبانی)
ملیسا:ببخشید خواب بودم نتونستم غذا درست کنم میرم زنگ بزنم بیارن
همون لحظه جیمین ملیسا رو بغل کرد و گفت
جیمین:دوستت دارم فردا هم میریم باهم سر کار باشه نمیزارم دیگه از پیشم تکون بخوری
ملیسا:منم دوستت دارم
جیمین رفت یه دوش گرفت و اومد و لباس پوشیدو موهاش رو خوشک کرد و گفت
جیمین:نظرت چیه با هم سوشی و نودل درست کنیم
ملیسا:اخجون اره
جیمین و ملیسا مشغول غذا درست کردن شدن و بعدش غذاشون رو خوردن و فیلم دیدن و رفتن خوابیدن
ادامه دارد.. . .. . .
اسکی ممنوع❌
۷.۷k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.