تک پارتی (وقتی برای تولدش سوپرایزش میکنی)
#تک_پارتی
#چانگبین
+ هوففف.....بلاخره تموم شد
آروم کیکی که تزیین کرده بودی رو روی میز گذاشتی و با رضایت به خونه ای که خودت تنهایی از صبح داشتی تزیینش میکردی نگاهی انداختی.
+ اوهههه......امیدوارم خوشش بیاد
چانگبین از صبح زود به کمپانی رفته بود و تو هم به پسرا گفته بودی که عادی رفتار کنن و اصلا درمورد تولد چانگبین حرفی نزنن تا سوپرایز تو خراب نشه و واقعاً براش یک شب بیاد موندنی رو بسازی.
به ساعت نگاهی کردی که ۱۱ شب رو نشون میداد.
چانگبین بهت گفته بود که ممکنه امروز ۱ یا ۲ شب به خونه برسه اما تو از پسرا خواسته بودی که کارهارو سریعتر انجام بدن تا چانگبین بتونه زودتر به خونه بیاد.
با شنیدن صدای در که انگار چانگبین داشت رمز خونه رو میزد تو سریع به سمت چراغ ها رفتی و خاموششون کردی خودت هم رفتی پشت در قایم شدی که چانگبین درو باز کرد و وارد شد.
خونه توی تاریکی فرو رفته بود و اولش فکر کرد که خوابیدی اما با یک دفعه روشن شدن برق ها شکه شد که تو هم از پشت دستاتو دور کمرش حلقه کردی
+ تولدت مبارک عشقمممم
چانگبین که دهنش وا مونده بود سریع به سمتت برگشت و نگاهشو با تعجب بهت داد
_ چ.....چطور؟
از این همه کیوتیش خندت گرفت و به بازوش زدی
+ اینقدر به کار فکر میکنی که یادت رفته امروز تولدته
هنوز دهنش وا مونده بود که یک دفعه به خودش اومد و محکم بغلت کرد
_ ممنونممممم......ممنونممممم عشقکم
میخندیدی که بلاخره از بغلت درومد و شروع کرد به نوازش کردن موهات
+ هی....باید بهت کادوهاتو بدم
آروم سرشو نزدیک صورتت آورد
_ ولی من همین الانشم میدونم چه کادویی میخوام
و بعد آروم لباشو روی لبات قرار میده و شروع میکنید به بوسیدن هم دیگه
#چانگبین
+ هوففف.....بلاخره تموم شد
آروم کیکی که تزیین کرده بودی رو روی میز گذاشتی و با رضایت به خونه ای که خودت تنهایی از صبح داشتی تزیینش میکردی نگاهی انداختی.
+ اوهههه......امیدوارم خوشش بیاد
چانگبین از صبح زود به کمپانی رفته بود و تو هم به پسرا گفته بودی که عادی رفتار کنن و اصلا درمورد تولد چانگبین حرفی نزنن تا سوپرایز تو خراب نشه و واقعاً براش یک شب بیاد موندنی رو بسازی.
به ساعت نگاهی کردی که ۱۱ شب رو نشون میداد.
چانگبین بهت گفته بود که ممکنه امروز ۱ یا ۲ شب به خونه برسه اما تو از پسرا خواسته بودی که کارهارو سریعتر انجام بدن تا چانگبین بتونه زودتر به خونه بیاد.
با شنیدن صدای در که انگار چانگبین داشت رمز خونه رو میزد تو سریع به سمت چراغ ها رفتی و خاموششون کردی خودت هم رفتی پشت در قایم شدی که چانگبین درو باز کرد و وارد شد.
خونه توی تاریکی فرو رفته بود و اولش فکر کرد که خوابیدی اما با یک دفعه روشن شدن برق ها شکه شد که تو هم از پشت دستاتو دور کمرش حلقه کردی
+ تولدت مبارک عشقمممم
چانگبین که دهنش وا مونده بود سریع به سمتت برگشت و نگاهشو با تعجب بهت داد
_ چ.....چطور؟
از این همه کیوتیش خندت گرفت و به بازوش زدی
+ اینقدر به کار فکر میکنی که یادت رفته امروز تولدته
هنوز دهنش وا مونده بود که یک دفعه به خودش اومد و محکم بغلت کرد
_ ممنونممممم......ممنونممممم عشقکم
میخندیدی که بلاخره از بغلت درومد و شروع کرد به نوازش کردن موهات
+ هی....باید بهت کادوهاتو بدم
آروم سرشو نزدیک صورتت آورد
_ ولی من همین الانشم میدونم چه کادویی میخوام
و بعد آروم لباشو روی لبات قرار میده و شروع میکنید به بوسیدن هم دیگه
۱۸.۵k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.