پارت(((((((۱۹)
ا.ت: هیقق هیچیی
تهیونگ: درباره جیسونه نه؟
تعجب کردم از کجا فهمید
سرمو تکون دادم که سرشو روی سرم گزاشت و نوازش کرد
احساس امنیت میکردم آروم رفتم بغلش که اونم بغلم کرد
تهیونگ:....... میشه واقعا دوست دخترم بشی؟
ا.ت: چی؟!!!!
تهیونگ: حرفی که به پرستار گفتی
از بغلش جدا شدم و سرمو خاروندم
از خجالت سرمو پایین انداختم
که دستشو زیر چونم گزاشت و بالا آورد
لبخند زد و من........من......دوسش داشتم؟
.......خودم جواب خودمو دادم
اره منم دوسش داشتم
سرمو به معنی اره تکون دادم که خوشحال بغلم کرد
....................
تهیونگ رفته بود تا مرخصم کنه
کیفم روی میز بود برداشتمش گوشیمو در اوردم
اوه اوه چقدر تماس و پیام
از طرف همه بچه ها و معلما
رفتم سمت میز پزیرش که
یه دختر و پیش تهیونگ دیدم
تخمی کردم
رفتم جلو
ا.ت: تهیونگ
دختره برگشت سمتم که یا دیدن جیسون سر جام وایسادم
جیسون: ا.ت!!
اخمم غلیظ تر شد و صورتمو چرخوندم سمت دیگه ای
خواستم برم که اومد و از دستم گرفت
جیسون: می خوام باهات حرف بزنم
پوزخند زدم
ا.ت: امر دیگه ای نداری!؟
جیسون: ا.ت لطفا!
ا.ت: اصلا به ع..نم هم نیستی پس برو اون ور
دستمو از دستش بیرون کشیدم که گفت
جیسون: من این کار و به خاطر خودمو و تهیونگ کردم
چرخیدم و با نفرت به چشم هاش نگاه کردم به تهیونگ نگاه کردم که بی تفاوت نگاش میکرد
تهیونگ اومد سمتم و دستمو گرفت
تهیونگ: بیا بریم ولش کن
ا.ت: وایسا می خوام ببینم چی میگه
رفتم سمتش و گفتم دنبالم بیا
سمت دستشویی رفتم که اومد جلوم وایساد
تهیونگ: درباره جیسونه نه؟
تعجب کردم از کجا فهمید
سرمو تکون دادم که سرشو روی سرم گزاشت و نوازش کرد
احساس امنیت میکردم آروم رفتم بغلش که اونم بغلم کرد
تهیونگ:....... میشه واقعا دوست دخترم بشی؟
ا.ت: چی؟!!!!
تهیونگ: حرفی که به پرستار گفتی
از بغلش جدا شدم و سرمو خاروندم
از خجالت سرمو پایین انداختم
که دستشو زیر چونم گزاشت و بالا آورد
لبخند زد و من........من......دوسش داشتم؟
.......خودم جواب خودمو دادم
اره منم دوسش داشتم
سرمو به معنی اره تکون دادم که خوشحال بغلم کرد
....................
تهیونگ رفته بود تا مرخصم کنه
کیفم روی میز بود برداشتمش گوشیمو در اوردم
اوه اوه چقدر تماس و پیام
از طرف همه بچه ها و معلما
رفتم سمت میز پزیرش که
یه دختر و پیش تهیونگ دیدم
تخمی کردم
رفتم جلو
ا.ت: تهیونگ
دختره برگشت سمتم که یا دیدن جیسون سر جام وایسادم
جیسون: ا.ت!!
اخمم غلیظ تر شد و صورتمو چرخوندم سمت دیگه ای
خواستم برم که اومد و از دستم گرفت
جیسون: می خوام باهات حرف بزنم
پوزخند زدم
ا.ت: امر دیگه ای نداری!؟
جیسون: ا.ت لطفا!
ا.ت: اصلا به ع..نم هم نیستی پس برو اون ور
دستمو از دستش بیرون کشیدم که گفت
جیسون: من این کار و به خاطر خودمو و تهیونگ کردم
چرخیدم و با نفرت به چشم هاش نگاه کردم به تهیونگ نگاه کردم که بی تفاوت نگاش میکرد
تهیونگ اومد سمتم و دستمو گرفت
تهیونگ: بیا بریم ولش کن
ا.ت: وایسا می خوام ببینم چی میگه
رفتم سمتش و گفتم دنبالم بیا
سمت دستشویی رفتم که اومد جلوم وایساد
۸.۰k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.