i used to hate alphas
i used to hate alphas
p8
آقای لی به جونگکوک کمک کرد تا بلند شه.
"حالت خوبه پسرم؟ اون دو تا اذیتت که نکردن؟"
جونگکوک به نشونه ی منفی سری تکون داد. وقتی اون فرومون ها رو آزاد کرده بود، اون آلفا بهش انقدر نزدیک بود و حمله نکرد...
آقای لی نگاهی به جونگکوک انداخت.
"تو... هنوز پیوند دائمی نبستی؟"
جونگکوک با تعجب نگاهی به آقای لی انداخت.
"نه... من راستش..."
آقای لی سری تکون داد.
"نگران این فرومون ها نباش؛ این ها برای یک امگا کاملا عادیه... همسر منم همینطوره، باید مراقب خودت باشی و خوب غذا بخوری."
جونگکوک لبخندی زد و از آقای لی تشکر کرد. هرگز فکر نمی کرد که کسی بتونه تا این حد امگا ها رو درک کنه... زندگی واقعاً برای اون ها سخت بود.
...
یک هفته از زمانی که توی اون کافه تریا کار می کرد گذشته بود و اون پسر خل و چل هر روز میومد یک چیزی سفارش می داد و تمام مدت به جونگکوک خیره می شد. واقعاً چرا دست از سرش بر نمی داشت؟ جونگکوک هر طور که تونسته بود سعی کرده بود تا اون رو از خودش دور کنه اما تهیونگ هر بار فقط یک چیز رو می گفت... "من عاشقتم"... اون واقعا نمی دونست داره چی می گه! جونگکوک می دونست که چیزی به اسم عشق برای یک امگا وجود نداره... تنها چیزی بقیه راجع بهشون فکر می کردن این بود که امگا ها فقط برای تولید مثل وجود دارن... امگا ها لیاقت عشق رو ندارن، چون از اون تا آخر عمرشون یک ه..ر..ز..ه هستن... امگا ها احمقن... امگا ها ضعیفن...
جونگکوک سرش رو روی زانو هاش تکیه داد و آهی کشید. چرا یک نفر اعتراض نمی کرد؟ چرا یک نفر سعی نمی کرد همه چیز رو تغییر بده؟
انقدر توی اون یک هفته تهیونگ رو دیده بود، که تصمیم گرفته بود مدتی توی انبار و پشت صحنه کار کنه و حالا که وقت ناهار کارکنان بود، یک گوشه توی انبار نشسته بود و داشت تنهایی خستگی در می کرد.
با شنیدن صدای پای کسی سرش رو برگردوند و اون پسری که همیشه همراه تهیونگ بود رو دید.
"آقای جئون... می تونم باهاتون صحبت کنم؟"
جونگکوک سری تکون داد و پسر رو به روش نشست.
من اوه سئونگوون هستم؛ و همونطور که می دونید دوست تهیونگم."
جونگکوک سری تکون داد و تأیید کرد. سئونگوون ادامه داد.
"شما... فقط از تهیونگ بدتون میاد یا از همه ی آلفا ها بدتون میاد؟"
جونگکوک یک ابروش رو بالا داد.
"فکر کنم قبلاً هم گفتم، من کلا از آلفا ها بدم میاد..."
سئونگوون لبخندی زد و شونه ای بالا انداخت.
"پس با بتا ها مشکلی ندارید... اگر تهیونگ خودش رو به عنوان یک بتا معرفی کرده باشه چی؟"
جونگکوک با تعجب نگاهش رو به سئونگوون دوخت تا ادامه بده.
p8
آقای لی به جونگکوک کمک کرد تا بلند شه.
"حالت خوبه پسرم؟ اون دو تا اذیتت که نکردن؟"
جونگکوک به نشونه ی منفی سری تکون داد. وقتی اون فرومون ها رو آزاد کرده بود، اون آلفا بهش انقدر نزدیک بود و حمله نکرد...
آقای لی نگاهی به جونگکوک انداخت.
"تو... هنوز پیوند دائمی نبستی؟"
جونگکوک با تعجب نگاهی به آقای لی انداخت.
"نه... من راستش..."
آقای لی سری تکون داد.
"نگران این فرومون ها نباش؛ این ها برای یک امگا کاملا عادیه... همسر منم همینطوره، باید مراقب خودت باشی و خوب غذا بخوری."
جونگکوک لبخندی زد و از آقای لی تشکر کرد. هرگز فکر نمی کرد که کسی بتونه تا این حد امگا ها رو درک کنه... زندگی واقعاً برای اون ها سخت بود.
...
یک هفته از زمانی که توی اون کافه تریا کار می کرد گذشته بود و اون پسر خل و چل هر روز میومد یک چیزی سفارش می داد و تمام مدت به جونگکوک خیره می شد. واقعاً چرا دست از سرش بر نمی داشت؟ جونگکوک هر طور که تونسته بود سعی کرده بود تا اون رو از خودش دور کنه اما تهیونگ هر بار فقط یک چیز رو می گفت... "من عاشقتم"... اون واقعا نمی دونست داره چی می گه! جونگکوک می دونست که چیزی به اسم عشق برای یک امگا وجود نداره... تنها چیزی بقیه راجع بهشون فکر می کردن این بود که امگا ها فقط برای تولید مثل وجود دارن... امگا ها لیاقت عشق رو ندارن، چون از اون تا آخر عمرشون یک ه..ر..ز..ه هستن... امگا ها احمقن... امگا ها ضعیفن...
جونگکوک سرش رو روی زانو هاش تکیه داد و آهی کشید. چرا یک نفر اعتراض نمی کرد؟ چرا یک نفر سعی نمی کرد همه چیز رو تغییر بده؟
انقدر توی اون یک هفته تهیونگ رو دیده بود، که تصمیم گرفته بود مدتی توی انبار و پشت صحنه کار کنه و حالا که وقت ناهار کارکنان بود، یک گوشه توی انبار نشسته بود و داشت تنهایی خستگی در می کرد.
با شنیدن صدای پای کسی سرش رو برگردوند و اون پسری که همیشه همراه تهیونگ بود رو دید.
"آقای جئون... می تونم باهاتون صحبت کنم؟"
جونگکوک سری تکون داد و پسر رو به روش نشست.
من اوه سئونگوون هستم؛ و همونطور که می دونید دوست تهیونگم."
جونگکوک سری تکون داد و تأیید کرد. سئونگوون ادامه داد.
"شما... فقط از تهیونگ بدتون میاد یا از همه ی آلفا ها بدتون میاد؟"
جونگکوک یک ابروش رو بالا داد.
"فکر کنم قبلاً هم گفتم، من کلا از آلفا ها بدم میاد..."
سئونگوون لبخندی زد و شونه ای بالا انداخت.
"پس با بتا ها مشکلی ندارید... اگر تهیونگ خودش رو به عنوان یک بتا معرفی کرده باشه چی؟"
جونگکوک با تعجب نگاهش رو به سئونگوون دوخت تا ادامه بده.
۹.۰k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.