شوهر سخت گیر من پارت ۲
{شوهر سخت گیر من پارت ۲}
+:تو یکی حرف نزن عروسم هر چی بگم انجام میده مگه نه
ا/ت:اره همینطوره
شاید بگید مادر کوک چرا با من اینقد سرده و عین برده ازم کار میکشه بعدا میفهمین
کوک:من دیگه میرم خداحافظ
+:پسرم اما تو که هیچی نخوردی
کوک:خوردم دیگه میرم شرکت
کوک بلند شد بره من رفتم دم در بدرقش کنم
کوک:عزیزم مواظب خودت باشه
بوسه ای رو لبش گداشتم
ا/ت:باشه عزیزم تو هم همینطور مواظب باش اون منشیت بهت نچسپه
کوک:حسودی کردی
ا/ت:نه بابا حسودی دیگه چیه من به چیه اون حسودی کنم
کوک:به خشگلیش
ا/ت:چیی میگی اون خشگل
کوک:غلط کردم باشه بابا من میرم بای*رفت*
بعد رفتن کوکی رفتم انباری وسایل تمیز کردن رو اوردم رفتم حیاط و در حال تمیز کردن بودم
ا/ت:اخه کی تموم میشی اه خسته شدم همه جا رو تمیز کردم ساعت ۱۱ ظهر بود رفتم اشپزخونه
؟:خانوم اینم پیاز چیزی دیگه ای لازم دارید
ا/ت:اره مود لازم .........*این نقطه های یعنی غذاها رو میگه*
رو بده و اون قابلمه ها رو
؟:باشه
خدمتکار مواد لازم و قابلمه ها رو داد و شروع به پختن کردم دیگه ساعت ۱ بود ما ساعت ۱ نهار میخوریم رفتم میز رو چیدم و غذاها رو اوردم و رفتم اتاق پدرو مادر کوک و در زدم
+:کیه
ا/ت:مادر جون منم نهار حاضره
_:دخترم تو برو الان میاییم
رفتم پایین و بعد ۵ دقیقه اومدن
و نشستن و درحال خوردن غذا بودن بعد خوردن غذا همه چیو جمع کردم و ظرفا رو بردم اشپزخونه و به خدمتکار گفتم بشورتشون
و رفتم اتاقم روی تخت دراز کشیدم داشت کم کم چشمام بسته میشد که با صدای کسی باز شد
+:عروس عروس بیا پایین
ا/ت:اووف نمیزاره یکم استراحت کنم مثل برده ها ازم کار میکشه مادرشوهر که نیست هیولاست
رفتم پایین ببینم باز چی میگم
+:فردا یه مهمون داریم همچیو درست کن
ا/ت:کیه
+اونش به تو ربطی نداره
ا/ت:باشه
رفتم دوباره اتاقم و یه ساعت خوابیدم
"ساعت ۳"
ا/ت:خوب فردا قرار مهمون بیاد خونه رو پاک کنین واسه فردا هم خودم غذا میپزم اتاق مهمون رو هن خوب تمیز کنین
خدمتکارها:چشم
ا/ت:افرین حالا برین
اه مادرشوهر چی فکر کرده که خودم همه کارا رو میکن کور خونده کمرم میشکنه این همه کار انجام بدم..
ادامه دارد....
لایک:۳۵
کامنت:هر کدومتون که لایک کردین یه کامنت بزارین تا برای پارت بعد خبرتون کنم
*لطفا گزارش نکنید فیک اسمات نیست*
#فیک
#فیک_جونگکوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_شوگا
#سناریو
#اسمات
#وانشات
+:تو یکی حرف نزن عروسم هر چی بگم انجام میده مگه نه
ا/ت:اره همینطوره
شاید بگید مادر کوک چرا با من اینقد سرده و عین برده ازم کار میکشه بعدا میفهمین
کوک:من دیگه میرم خداحافظ
+:پسرم اما تو که هیچی نخوردی
کوک:خوردم دیگه میرم شرکت
کوک بلند شد بره من رفتم دم در بدرقش کنم
کوک:عزیزم مواظب خودت باشه
بوسه ای رو لبش گداشتم
ا/ت:باشه عزیزم تو هم همینطور مواظب باش اون منشیت بهت نچسپه
کوک:حسودی کردی
ا/ت:نه بابا حسودی دیگه چیه من به چیه اون حسودی کنم
کوک:به خشگلیش
ا/ت:چیی میگی اون خشگل
کوک:غلط کردم باشه بابا من میرم بای*رفت*
بعد رفتن کوکی رفتم انباری وسایل تمیز کردن رو اوردم رفتم حیاط و در حال تمیز کردن بودم
ا/ت:اخه کی تموم میشی اه خسته شدم همه جا رو تمیز کردم ساعت ۱۱ ظهر بود رفتم اشپزخونه
؟:خانوم اینم پیاز چیزی دیگه ای لازم دارید
ا/ت:اره مود لازم .........*این نقطه های یعنی غذاها رو میگه*
رو بده و اون قابلمه ها رو
؟:باشه
خدمتکار مواد لازم و قابلمه ها رو داد و شروع به پختن کردم دیگه ساعت ۱ بود ما ساعت ۱ نهار میخوریم رفتم میز رو چیدم و غذاها رو اوردم و رفتم اتاق پدرو مادر کوک و در زدم
+:کیه
ا/ت:مادر جون منم نهار حاضره
_:دخترم تو برو الان میاییم
رفتم پایین و بعد ۵ دقیقه اومدن
و نشستن و درحال خوردن غذا بودن بعد خوردن غذا همه چیو جمع کردم و ظرفا رو بردم اشپزخونه و به خدمتکار گفتم بشورتشون
و رفتم اتاقم روی تخت دراز کشیدم داشت کم کم چشمام بسته میشد که با صدای کسی باز شد
+:عروس عروس بیا پایین
ا/ت:اووف نمیزاره یکم استراحت کنم مثل برده ها ازم کار میکشه مادرشوهر که نیست هیولاست
رفتم پایین ببینم باز چی میگم
+:فردا یه مهمون داریم همچیو درست کن
ا/ت:کیه
+اونش به تو ربطی نداره
ا/ت:باشه
رفتم دوباره اتاقم و یه ساعت خوابیدم
"ساعت ۳"
ا/ت:خوب فردا قرار مهمون بیاد خونه رو پاک کنین واسه فردا هم خودم غذا میپزم اتاق مهمون رو هن خوب تمیز کنین
خدمتکارها:چشم
ا/ت:افرین حالا برین
اه مادرشوهر چی فکر کرده که خودم همه کارا رو میکن کور خونده کمرم میشکنه این همه کار انجام بدم..
ادامه دارد....
لایک:۳۵
کامنت:هر کدومتون که لایک کردین یه کامنت بزارین تا برای پارت بعد خبرتون کنم
*لطفا گزارش نکنید فیک اسمات نیست*
#فیک
#فیک_جونگکوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_شوگا
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۵۰.۰k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.