روزگار روانی
پارت26
خیلی عصبی بودم ولی بعد از حرفم پشیمون شدم قشنگ معلوم بود خیلی ناراحت شده
ویو ات
از حرفی که زد خیلی ناراحت شدم ولی ولش کردم به هرحال که ما الان دوتا قریبه بیش نیستیم بهتر که همینجوری بشه خیلی هم خوب ولی با چیزی که گفت برای خودم سوال شد الان میخوام کجا برم چیکار کنم اصلا میتونم بچه ها رو ول کنم منی که بچه نمیخواستم الان نمیتونم ولشون کنم هوففففففففف رسیدیم اومدم پایین و رفتم تو بدون هیچ توجه ای به تهیونگ رفتم تو اتاق نشستم الان میخوام چیکار کنم که گوشیم زنگ خورد شمارشو نمیشناختم جواب دادم
ات:بله
؟:سلام خوبی
ات:مرسییی شما؟
؟:عااا من سومین
ات:اهااا چطوری خوبی
سومین:مرسی
ات:کوچولوت خوبه
سومین:خیلی خوبه (خنده)تو چی
ات:خیلیی خوبن (خنده)
سومین: خوبن ؟
ات:دوقلو دختر و پسر
سومین:اوووووو پس همسر پسرم پیدا شده(خنده)
ات:نگووو الان اون یکی میگه زن من کو (خنده)
سومین:باشه باشه (خنده)
ات:اسمشو چی میخوای بزاری
سومین:سه یون
ات:خوشگله
سومین:تو چی کوچولو هات چی میخوای بزاری
ات:تصمیم قطعی نگرفتم ولی دوست دارم اسم دخترم شین وو پسرم شین هه
سومین:شوهرت چی میگه
ات:شوهرم؟؟اون خیلی باهم حرف نمیزنیم
سومین:چراا نکنه قهر کردی حالا نمیدونی چرا قهر کردی
ات:(خنده)نه دیوونه فردا بیا همو ببینیم هوم؟
سومین:با این وضع اگه آقامون بزارن (خنده)
ات:باشه از آقاتون بپرس بیا خونه ما یا با آقاتون بیایین
سومین:چشممم
ات:اوکی پس فردا منتظرتم
سومین:باشه عزیزم خدافظ
ات:خدافظظظ
سومین:خدافظ زن پسرمم (خنده)
ات:(خنده)خدافظظظ
قطع کردم خیلی دختر خوب و پیگیری بود از اینکه زنگ زد تعجب کردم و البته خوش قول
ویو تهیونگ
داشتم از جلوی دراتاق ات میرفتم که صدای خنده هایش شنیدم بعد چند وقت این اولین باری بود که داشت از ته دل میخندید وایستاده بودم و نگاش میکردم و بخاطر خنده های خوشگلش کلی ذوق میکردم برای چند دقیقه اتفاقات گذشته رو یادم رفته بود داشتم گوش میدادم که یهو در باز شد و چون به در تکیه داده بودم پرت شدم تو بغل ات دو دقیقه همینجوری بودیم که ات منو کشید بیرون
ات:دیگه تلفن هامم گوش میدی
تهیونگ:اهم اهم اممم نه اومده بودم بهت بگم حاضر شو باید بریم بیرون که یه پیام گرفتم و تکیه دادم به در تا پیام چک کنم
ات:اهاااا باشه
تهیونگ:اسم های قشنگین
ات:چی
تهیونگ:هاااهیچی
رفتم بیرون از اتاق این چی بود گفتم اوفففف تهیونگگگگ(سرشو تکون میده)بهش گفتم میخواییم بریم بیرون به چه بهونه ای الان چیکار کنم.....
خیلی عصبی بودم ولی بعد از حرفم پشیمون شدم قشنگ معلوم بود خیلی ناراحت شده
ویو ات
از حرفی که زد خیلی ناراحت شدم ولی ولش کردم به هرحال که ما الان دوتا قریبه بیش نیستیم بهتر که همینجوری بشه خیلی هم خوب ولی با چیزی که گفت برای خودم سوال شد الان میخوام کجا برم چیکار کنم اصلا میتونم بچه ها رو ول کنم منی که بچه نمیخواستم الان نمیتونم ولشون کنم هوففففففففف رسیدیم اومدم پایین و رفتم تو بدون هیچ توجه ای به تهیونگ رفتم تو اتاق نشستم الان میخوام چیکار کنم که گوشیم زنگ خورد شمارشو نمیشناختم جواب دادم
ات:بله
؟:سلام خوبی
ات:مرسییی شما؟
؟:عااا من سومین
ات:اهااا چطوری خوبی
سومین:مرسی
ات:کوچولوت خوبه
سومین:خیلی خوبه (خنده)تو چی
ات:خیلیی خوبن (خنده)
سومین: خوبن ؟
ات:دوقلو دختر و پسر
سومین:اوووووو پس همسر پسرم پیدا شده(خنده)
ات:نگووو الان اون یکی میگه زن من کو (خنده)
سومین:باشه باشه (خنده)
ات:اسمشو چی میخوای بزاری
سومین:سه یون
ات:خوشگله
سومین:تو چی کوچولو هات چی میخوای بزاری
ات:تصمیم قطعی نگرفتم ولی دوست دارم اسم دخترم شین وو پسرم شین هه
سومین:شوهرت چی میگه
ات:شوهرم؟؟اون خیلی باهم حرف نمیزنیم
سومین:چراا نکنه قهر کردی حالا نمیدونی چرا قهر کردی
ات:(خنده)نه دیوونه فردا بیا همو ببینیم هوم؟
سومین:با این وضع اگه آقامون بزارن (خنده)
ات:باشه از آقاتون بپرس بیا خونه ما یا با آقاتون بیایین
سومین:چشممم
ات:اوکی پس فردا منتظرتم
سومین:باشه عزیزم خدافظ
ات:خدافظظظ
سومین:خدافظ زن پسرمم (خنده)
ات:(خنده)خدافظظظ
قطع کردم خیلی دختر خوب و پیگیری بود از اینکه زنگ زد تعجب کردم و البته خوش قول
ویو تهیونگ
داشتم از جلوی دراتاق ات میرفتم که صدای خنده هایش شنیدم بعد چند وقت این اولین باری بود که داشت از ته دل میخندید وایستاده بودم و نگاش میکردم و بخاطر خنده های خوشگلش کلی ذوق میکردم برای چند دقیقه اتفاقات گذشته رو یادم رفته بود داشتم گوش میدادم که یهو در باز شد و چون به در تکیه داده بودم پرت شدم تو بغل ات دو دقیقه همینجوری بودیم که ات منو کشید بیرون
ات:دیگه تلفن هامم گوش میدی
تهیونگ:اهم اهم اممم نه اومده بودم بهت بگم حاضر شو باید بریم بیرون که یه پیام گرفتم و تکیه دادم به در تا پیام چک کنم
ات:اهاااا باشه
تهیونگ:اسم های قشنگین
ات:چی
تهیونگ:هاااهیچی
رفتم بیرون از اتاق این چی بود گفتم اوفففف تهیونگگگگ(سرشو تکون میده)بهش گفتم میخواییم بریم بیرون به چه بهونه ای الان چیکار کنم.....
۶.۰k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.