پارت دو
عشق اجباری
ویو تهیونگ
امروز خیلی استرس دارم اماده شده بودم و رفتم پایین پیش همون ها و توی جایگاه عروس دوماد منتظر عروس وایستادم دیدم که با اون لباس سفید داره سمت من میاد وقتی دستش رو گزاشتم تو دستم حس عجیبی داشت خیلی استرس داشتم نمیدونیتم اون چه حسی داره الان
ویو ات
دست دوماد رو گرفته بودم بعد اینکه سوگند ازدواج رو خوردیم ومهمونا تشویق کردن و اینا نوبت بوسه یود من نمیدونستم چیکار کنم واسه همین دشتش رو ول کردم و یک قدم ازش فاصله گرفتم ولی یهو دیدم یه دستی دور کمرم حلقه شد تهیونگ بود اون با یه حرکت سریع لبام رو بوسید خیلی شوکه شده بودم مهمونا هم میومدن و دونه دونه تبریک میگفتن و دیگه وقت رفتن شد تو ماشین نشستیم
دوتا اسلاید لباس عروس و دوماد
لیلیلیللیلیلیلیلیلل بقیه پارت بعد😅
ویو تهیونگ
امروز خیلی استرس دارم اماده شده بودم و رفتم پایین پیش همون ها و توی جایگاه عروس دوماد منتظر عروس وایستادم دیدم که با اون لباس سفید داره سمت من میاد وقتی دستش رو گزاشتم تو دستم حس عجیبی داشت خیلی استرس داشتم نمیدونیتم اون چه حسی داره الان
ویو ات
دست دوماد رو گرفته بودم بعد اینکه سوگند ازدواج رو خوردیم ومهمونا تشویق کردن و اینا نوبت بوسه یود من نمیدونستم چیکار کنم واسه همین دشتش رو ول کردم و یک قدم ازش فاصله گرفتم ولی یهو دیدم یه دستی دور کمرم حلقه شد تهیونگ بود اون با یه حرکت سریع لبام رو بوسید خیلی شوکه شده بودم مهمونا هم میومدن و دونه دونه تبریک میگفتن و دیگه وقت رفتن شد تو ماشین نشستیم
دوتا اسلاید لباس عروس و دوماد
لیلیلیللیلیلیلیلیلل بقیه پارت بعد😅
۳۷۹
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.