عاشق روانی
عاشق روانی { پارت ۱۲}
توی آب .....
داخل آب بودیم و داشتیم میرسیدیم به سطح آب من دست یونگی رو گرفتم که دوتا حباب هوا اومدن روی سرمون و راحت نفس میکشیدیم .
ا/ت : اینجا چقدر عجیبه
یونگی : میدونم
رسیدیم به سطح آب ...
با یه قصر بزرگ زیر آب مواجه شدیم
رفتیم نزدیک و آروم آروم وارد قصر شدیم
رفتیم شروع کردیم به گشتن اتاق ها که متوجه یه صدایی از یه دری شدیم میگفت :
شینوبو : ببین لعنتی بهم دست بزنی نابودت میکنم
هیونجین : تو الان مال منی
شینوبو : هههههههه من مال کسی نیستم
دیگه یونگی اعصابش به هم ریخت
رفت داخل و در رو شکوند
یونگی : هیونجینننننن ( با عربده )
هیونجین : یونگی ؟
یونگی : ببین کاری نکن دشمن خونیت رو بیارم جلو چشات هاااا
هیونجین : جرعت داری اون ماست رو بیار اینجا
یونگی : ماست ؟ بیچاره اون تورو لهت میکنه
هیونجین : از اینجا گمشیددددد
ما از آب رفتیم بیرون
شینوبو : آخیششششششش
یونگی : حالت خوبه ؟
شینوبو : آره
ا/ت : منظورت از دشمن خونیش چی بود ؟
یونگی : بزرگترین دشمنش آگوست دی اعظمه
ا/ت : اون چه نوع موجودیه ؟
یونگی : اون یه الف چشم قرمزه
ا/ت : شنیدم که اونا خیلی خطرناکن
یونگی : ولی خوشبختانه بخاطر دوستی شینوبو با رئیس قبیله یعنی آگوست دی اتفاقی نمیوفته برای خون آشام ها
ا/ت : اووو آها
یونگی : دیگه بیاین بریم از اینجا
شینوبو : بریم
این داستان ادامه دارد ✋
در آینده شاهد ورود یک شخصیت که ....
اون من هستم مواجه میشوید 😏
توی آب .....
داخل آب بودیم و داشتیم میرسیدیم به سطح آب من دست یونگی رو گرفتم که دوتا حباب هوا اومدن روی سرمون و راحت نفس میکشیدیم .
ا/ت : اینجا چقدر عجیبه
یونگی : میدونم
رسیدیم به سطح آب ...
با یه قصر بزرگ زیر آب مواجه شدیم
رفتیم نزدیک و آروم آروم وارد قصر شدیم
رفتیم شروع کردیم به گشتن اتاق ها که متوجه یه صدایی از یه دری شدیم میگفت :
شینوبو : ببین لعنتی بهم دست بزنی نابودت میکنم
هیونجین : تو الان مال منی
شینوبو : هههههههه من مال کسی نیستم
دیگه یونگی اعصابش به هم ریخت
رفت داخل و در رو شکوند
یونگی : هیونجینننننن ( با عربده )
هیونجین : یونگی ؟
یونگی : ببین کاری نکن دشمن خونیت رو بیارم جلو چشات هاااا
هیونجین : جرعت داری اون ماست رو بیار اینجا
یونگی : ماست ؟ بیچاره اون تورو لهت میکنه
هیونجین : از اینجا گمشیددددد
ما از آب رفتیم بیرون
شینوبو : آخیششششششش
یونگی : حالت خوبه ؟
شینوبو : آره
ا/ت : منظورت از دشمن خونیش چی بود ؟
یونگی : بزرگترین دشمنش آگوست دی اعظمه
ا/ت : اون چه نوع موجودیه ؟
یونگی : اون یه الف چشم قرمزه
ا/ت : شنیدم که اونا خیلی خطرناکن
یونگی : ولی خوشبختانه بخاطر دوستی شینوبو با رئیس قبیله یعنی آگوست دی اتفاقی نمیوفته برای خون آشام ها
ا/ت : اووو آها
یونگی : دیگه بیاین بریم از اینجا
شینوبو : بریم
این داستان ادامه دارد ✋
در آینده شاهد ورود یک شخصیت که ....
اون من هستم مواجه میشوید 😏
۱.۵k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.