يه مافیا نباید عاشق شه ولی....

يه مافیا نباید عاشق شه ولی....

هانا:منم رفتم

ویو ات"وقتی غذامون تموم شد جیمین رفت و من موندم و خدمتکارا و آجوما

+بچه ها بیاین غیبت

آج:اول اینکه هرچی خبر تو این خونست از خودته که دیگه غیبت نمیشه بعدم ما کار داریم باید خونه رو تمیز کنیم

+اوکی پس منم میام کمک

هانا:نمیشه ارباب گفته نباید کار کنی

+الان که خوابه بعدم میخوام بیام اون چیکار داره

لوسی :من که از خدامه ولی نمیشه

لونا:راست میگه(لونا هم خدمتکاره)

+گوه خوردین تا همین جارو رو از پهنا نکردم تو اونجاتون یه دستمال بدین بهم

آج:با ادب باش بی تر ادب

+اعصابم خورد میشه من که نمیتونم فقط بخورمو بخوابم

لونا:بقیه از خداشونه اونوقت تو همچین میکنی

+نمیدین؟خودم برمیدارم....(برداشت رفت)
میرم پله هارو تمیز کنم آخخخخ

**خورده بود به جیمین**

×کجا

+جیمین ولم کن ترو خدااااا😭

×بده به من دستمالو

+نمیدم

×کاریت ندارم بده دختر

+هوفف بیا بگیر

×(شروع کرد به تمیزکردن پله ها)
زود باشین کار داریم زیاد

**همه دهناشون تا سه متر باز بود**

+مطمعنی خودتی؟حالت خوبه؟این چندتاست؟🤚

×آره خوبم مگه نمیخواستی کار کنی؟منم هستم دیگه