رمان عشق شکلاتی پارات 6
تا ما خوراکی هارو خوردیم کنکیدا شون هم اومدن
کنکیدا: رانپو باز آشغالات و روی زمین ریختی
رانپو: اینارو فقط من نخوردم این دوتا هم بودن
من داشتم از خنده میپوکیدم دیگه نتونستم تحمل کنمو زدم زیر خنده
یومه: وای خدا کنکیدا واقعا محشری
اشکی که گوشه چشمم بود رو با دستم پاک کردم دیدم همه اعضا چهار چشمی بهم زل زدن به جز دازای
قیافه پوکری به خودم گرفتم (-_(-_(-_-)_-)
یومه: ببینم شما ها گرا این جوری به من زل زدین تا حالا منو ندیدین
آتسوشی: نه ولی تاحالا ندیده بودیم این جوری بخندی
رانپو: خیلی خوشگل شدی یومه چان
احساس گرما توی گونه هام کردم معلومه سرخ شدم
سریع از آژانس زدم بیرون
کنکیدا: رانپو باز آشغالات و روی زمین ریختی
رانپو: اینارو فقط من نخوردم این دوتا هم بودن
من داشتم از خنده میپوکیدم دیگه نتونستم تحمل کنمو زدم زیر خنده
یومه: وای خدا کنکیدا واقعا محشری
اشکی که گوشه چشمم بود رو با دستم پاک کردم دیدم همه اعضا چهار چشمی بهم زل زدن به جز دازای
قیافه پوکری به خودم گرفتم (-_(-_(-_-)_-)
یومه: ببینم شما ها گرا این جوری به من زل زدین تا حالا منو ندیدین
آتسوشی: نه ولی تاحالا ندیده بودیم این جوری بخندی
رانپو: خیلی خوشگل شدی یومه چان
احساس گرما توی گونه هام کردم معلومه سرخ شدم
سریع از آژانس زدم بیرون
۵.۶k
۱۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.