part 9
کوک:ولی نمیخوام اینجا باشی رفت اونور رفتم سمتش بازوشو گرفتم رفتم جلوش من:چرا اینجوری میکنی هان نمیبینی حال منو(با داد و گریه)پس اگه قرار باشه از اینجا برم باید منو بکشی قرار بود بعد یه ماه منو بکشی برگشت طرفم از عصبانیت رگا گردنش زده بود بیرون کوک:دهنتو ببنددددددد اومد بازومو گرفت با داد کوک: د لعنتی من نمیخوام بکشمت نمیخوام آسیب ببینی نمیخوام ترکم کنی نمیخوام یه لحظه ازم دور باشی نمی تونم بدون تو زندگی کنم همین که رو تخت بیمارستان اونجوری دیدمت واسه هفت پشتم بسته همون موقع که قلبت وایستاد حس کردم یه عمر از زندگیم رفت من آدمی بودم انقدر سرد بودم قلبم یخ زده بود الان دارم واسه تو گریه میکنم یخ قلبم آب شده نمی تونم ببینم دوباره آسیب میبینی من:برام مهم نیست من کنار تو خیلی امنیت دارم هردومون گریه هامون شدید شد افتادیم رو زمین و همو بغل کردیم اونم منو محکم بغل کرد کوک:هیچ وقت ترکم نکن هیچ وقت من:هیچ وقت ترکت نمیکنم قول میدم بلند شد وایساد دستشو دراز کرد و منم بلند کرد اشکاشو پاک کردم اونم اشکایه منو پاک کرد سرشو کج کرد لبامو بوسید کمرمو گرفت دوتا دستامو رو صورتش گذاشتم یجوری همو بوس میکردیم انگار چندین ساله همو ندیدیم و همینطوره من و اون یه ماهی بود همو ندیدیم دلمون برا هم تنگ شده بود بعد پنج دقیقا جدا شدیم کوک:عاشقتم من:منم عاشقتم یه نگاه کردم به دستش من:چیکار کردی با دستت رفتم وسایل پانسمان رو آوردم صندلی آوردم نشستم جلوش دستشو گرفتم پماد رو برداشتم مالیدم به دستش آروم ماساژ میدادم باند رو برداشتم پیچیدم دور دستش میخواستم برم وسایل رو بزارم سرجاش که دستمو گرفت کوک:نرو وسایل رو گذاشتم کنار همونجا دوتا دستامو گرفت بلند شد کمرمو گرفت گذاشتم رو میز دستاشو دور کمرم حلقه کرد موهامو نوازش کرد کوک:چرا رنگت پریده عشقم حالت خوبه من:واقعا رنگم پریده کوک:آره من:چیزی نیست عزیزم کوک:جاییت درد نمیکنه من:نه کوک:مطمئن؟ من:آره لبامو بوسید
اینم از پارت ۹ شرط پارت بعد
۱۲ تا لایک
۱۰ تا کامنت
لایک نکنید دیگه فیک رو نمیزارم چه فایده داره واسه تعداد کم فیک بنویسم
اینم از پارت ۹ شرط پارت بعد
۱۲ تا لایک
۱۰ تا کامنت
لایک نکنید دیگه فیک رو نمیزارم چه فایده داره واسه تعداد کم فیک بنویسم
۲۷.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.