painful love

Part1
Chapter 1
.
.
.
.
ویو ا.ت:
سلام من ا.ت هستم ۲۴ سالمه من توی بچگیم مادر و پدرمو از دست دادم
و الان تنها توی یه خونه ی نسبتا بزرگ زندگی میکنم
حوصلم سر رفته بود
دیروز رفتم جواب آزمایش افسردگیم رو گرفتم و بله
از شانس گند من مثبت بود
نصفه شب بود دلم میخواست هوا بخورم
پس از خونه بیرون زدم
داشتم
توی خیابون های تاریک که فقط
با یه چراغ روشن بود
راه میرفتم واییش دارک بود و من هم چیز های
دارک زیادی دوست دارم
پس بهم حس خوبی میداد
همینطور که داشتم راه میرفتم یه
نگاه سنگینی روم حس کردم
رومو برگردوندم
ولی چیزی نبود
به راهم ادامه دادم
صدای پای یه نفر رو حس کردم
قدم هامو تند تر کردم و همینطور
اون صدا بیشتر می‌شد
خیلی ترسیده بودم و شروع کردم
به دویدن
که یهو یه نفر جلوم ظاهر شد و خوردم بهش
و افتادم زمین جوری که بدنم زخمی
شد
اون مرد با هیکلی که داشت اومد سمت و گفت
مرد غریبه:هی کوچولو چطوری؟
ا.ت:چ..چی ت..تو کی هستی؟
اون مرد سوالم رو بی جواب گذاشت
و اومد سمتم و یه دستمال در آورد و گذاشت جلوی دهنم
منم هرچی زور میزدم نمیتونستم
از دستش فرار کنم.‌‌‌‌...
.
.
.
پارت بعد فردا آپ میشه نرسی حمایت کنید پارت بعد رو بزارم باییی