{عشق کیوت}💙
{عشق کیوت}💙
₽11
آ.ت رفت پایین ک دید هیچ خدمتکاری نیس
آ.ت: ساعت چنده مگه؟
ی نگا به ساعت کرد
آ.ت: هیییییی ساعت ۱۲ شبه نچ نچ نچ چقدر مگه بپر بپر کردیم زمان از دستمون در رفته خوب حالا باید چیکارکنم فک کنم خودم باید خوراکیارو ببرم
رفتم تو اشپزخونه شراغا خاموش بود شراغارو ک روشن کردم جیمین و دیدم ک نشسته رو صندلی میخواستم جیغ بکشم ولی دستمو گذاشتم جلو دهنم
جیمین: اینجا چیکار میکنی؟
آ.ت: عم خب اومدم خوراکی ببرم
جیمین: خوراکی برای چی
آ.ت: منو سوجین میخوایم فیلم نگا کنیم بخاطر همون آره
جیمین: عاها
آ.ت: ت...تو اینجا چیکار میکنی چرا نخوابیدی
جیمین: خوابم نمیبرد
آ.ت: او ب..باشه
آ.ت رفت و از توی یخچال خوراکی ورداشتو گذاشتشون رو اوپن تا برو آب بخوره لیوان پر آب کرد و اومد ک بشینه پاش گیر کرد به صندلی و کل آب رخت رو جیمین
آ.ت: ب..ببخشید م..من
جیمین: فقط فرار کن
همینجوری نفس عمیق میکشید ک اروم باشه
ویوا.ت
از اشپزخونه اومدم بیرون و قدمامو تند تر کردم نمیدونستم دارم کجا میرم فقط تند تند میرفتم سرمو ک برگردوندم دیدم جیمین داره دنبالم میاد شروع کردم به دویدن
جیمین: آ.ت وایسا کاریت ندارم
رفتم تو حیاط حتی دمپاییم نپوشیدم فقط میدوییدم و جیمینم دنبالم میدویید
جیمین: آ.ت آ....تتت وایسا من ک تورو میگرم بلاخرههه (داد)
همینجوری داشتم میدویدم ک توی پام سوزشی احساس کردم و خوردم زمین پام خیلی میسوخت جیمین بهم رسید و نشست جلوم داشت گریم میگرفت آخه خیلی درد داشت وقتی به پام نگا کردم دیدم ی تیکه بزرگ شیشه رفته تو پام
جیمین: شت گفدم وایسا کاریت ندارم
ویو نویسنده
جیمین آ.تو بغل کردو برد گذاشت رو کاناپه................
اینم از پارت بعد امیدوارم دوس داشته باشید💙
₽11
آ.ت رفت پایین ک دید هیچ خدمتکاری نیس
آ.ت: ساعت چنده مگه؟
ی نگا به ساعت کرد
آ.ت: هیییییی ساعت ۱۲ شبه نچ نچ نچ چقدر مگه بپر بپر کردیم زمان از دستمون در رفته خوب حالا باید چیکارکنم فک کنم خودم باید خوراکیارو ببرم
رفتم تو اشپزخونه شراغا خاموش بود شراغارو ک روشن کردم جیمین و دیدم ک نشسته رو صندلی میخواستم جیغ بکشم ولی دستمو گذاشتم جلو دهنم
جیمین: اینجا چیکار میکنی؟
آ.ت: عم خب اومدم خوراکی ببرم
جیمین: خوراکی برای چی
آ.ت: منو سوجین میخوایم فیلم نگا کنیم بخاطر همون آره
جیمین: عاها
آ.ت: ت...تو اینجا چیکار میکنی چرا نخوابیدی
جیمین: خوابم نمیبرد
آ.ت: او ب..باشه
آ.ت رفت و از توی یخچال خوراکی ورداشتو گذاشتشون رو اوپن تا برو آب بخوره لیوان پر آب کرد و اومد ک بشینه پاش گیر کرد به صندلی و کل آب رخت رو جیمین
آ.ت: ب..ببخشید م..من
جیمین: فقط فرار کن
همینجوری نفس عمیق میکشید ک اروم باشه
ویوا.ت
از اشپزخونه اومدم بیرون و قدمامو تند تر کردم نمیدونستم دارم کجا میرم فقط تند تند میرفتم سرمو ک برگردوندم دیدم جیمین داره دنبالم میاد شروع کردم به دویدن
جیمین: آ.ت وایسا کاریت ندارم
رفتم تو حیاط حتی دمپاییم نپوشیدم فقط میدوییدم و جیمینم دنبالم میدویید
جیمین: آ.ت آ....تتت وایسا من ک تورو میگرم بلاخرههه (داد)
همینجوری داشتم میدویدم ک توی پام سوزشی احساس کردم و خوردم زمین پام خیلی میسوخت جیمین بهم رسید و نشست جلوم داشت گریم میگرفت آخه خیلی درد داشت وقتی به پام نگا کردم دیدم ی تیکه بزرگ شیشه رفته تو پام
جیمین: شت گفدم وایسا کاریت ندارم
ویو نویسنده
جیمین آ.تو بغل کردو برد گذاشت رو کاناپه................
اینم از پارت بعد امیدوارم دوس داشته باشید💙
۵.۳k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.