سرنوشت
سرنوشت
همهچیز درثانیه اتفاق افتاد. همهچیز باعث شد تا نتوانم معنایِ خود و وجودِ خود را متوجهشوم. از دست دادنِ تو، میانِ شبنمهای باران همان شکستگی بود. من میدانم که زیباترین داستانرا ساخته ایم و
"داستانِ منوتو زیباترین عشقِ یکطرفه بود."
هرچقدر به دنبالِ تو میدویدم، بیشتر از قبل نقطهی پایانِ ما دورتر میشد. منو تو هرگز ما نشدیم، منو تو هرگز معنایِ مارا متوجه نشدیم. شاید علتِ این نرسیدنها سرنوشت باشد، و من هربار که بخواهم از تو بنویسم در تکبه تک برگهها از سرنوشت دلیلِ گرفتنترا خواهم پرسید. از سرنوشت خواهم پرسید که آیا تا بهحال با نمنمهای باران به یادِ فردی افتادی؟! آیا تا بهحال هربار با به یاد آوردن خاطراتِ فردی بغض بر گلویت چنگ انداخته است؟از سرنوشت سوال خواهم کرد، خودت میدانی چقدر دلیلِ قانعکنندهی هر فردِ شکسته هستی؟نمیدانم تو کجای این شهر منتظرِ دیگری هستی، اما خوب میدانم من درهمان کوچهی همیشگی با عطرِ بوی لالهی تنت منتظرِ برگشتنت هستم. هرشب به سرنوشت التماس خواهم کرد که در پایانِ داستانِ ما، منو تو بهم رسیده باشیم.حقیقت این است که دیگر امیدی به برگشتنِ تو نیست، کسی نمیداند اما من خوب یاد گرفتهام که هرچقدر بیشتر زندگیِ دوبارهرا در چشمانِ فرد دیگر حس کنی؛
بیرحمانهترین حالت ترک خواهی شد و این قانونِ پایانِ داستانهای عاشقانهست.
همهچیز درثانیه اتفاق افتاد. همهچیز باعث شد تا نتوانم معنایِ خود و وجودِ خود را متوجهشوم. از دست دادنِ تو، میانِ شبنمهای باران همان شکستگی بود. من میدانم که زیباترین داستانرا ساخته ایم و
"داستانِ منوتو زیباترین عشقِ یکطرفه بود."
هرچقدر به دنبالِ تو میدویدم، بیشتر از قبل نقطهی پایانِ ما دورتر میشد. منو تو هرگز ما نشدیم، منو تو هرگز معنایِ مارا متوجه نشدیم. شاید علتِ این نرسیدنها سرنوشت باشد، و من هربار که بخواهم از تو بنویسم در تکبه تک برگهها از سرنوشت دلیلِ گرفتنترا خواهم پرسید. از سرنوشت خواهم پرسید که آیا تا بهحال با نمنمهای باران به یادِ فردی افتادی؟! آیا تا بهحال هربار با به یاد آوردن خاطراتِ فردی بغض بر گلویت چنگ انداخته است؟از سرنوشت سوال خواهم کرد، خودت میدانی چقدر دلیلِ قانعکنندهی هر فردِ شکسته هستی؟نمیدانم تو کجای این شهر منتظرِ دیگری هستی، اما خوب میدانم من درهمان کوچهی همیشگی با عطرِ بوی لالهی تنت منتظرِ برگشتنت هستم. هرشب به سرنوشت التماس خواهم کرد که در پایانِ داستانِ ما، منو تو بهم رسیده باشیم.حقیقت این است که دیگر امیدی به برگشتنِ تو نیست، کسی نمیداند اما من خوب یاد گرفتهام که هرچقدر بیشتر زندگیِ دوبارهرا در چشمانِ فرد دیگر حس کنی؛
بیرحمانهترین حالت ترک خواهی شد و این قانونِ پایانِ داستانهای عاشقانهست.
۸۵۳
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.