عشق سیاه من پارت 10
ویو سارینا
دیگه نمیتونستم تحمل کنم ، تصمیمو گرفته بودم باید میفرتم و استعفا میداد
اماده شدم و به سمت شرکت رفتم بعد چند مین رسیدم
از منشی وقت خواستم و اون اجازه داد ک برم داخل
در زدم و رفتم داخل
سارینا:سلام آقای هوانگ
هوانگ: سلام دخترم ، بیا بشین
سارینا:خیلی ممنون
هوانگ:چیزی شده چند روز ازت خبری نبود
سارینا:یه چیزایی شده اما قابل گفتن نیستن
هوانگ:ببخشید دختم اگه ناراحت شدی
سارینا:ن این چه حرفیه
سارینا:راستش اومدم اینجا تا درباره ی یه چیزی باهاتو حرف بزنم
هوانگ: خب بگو
سارینا:من میخواستم استعفا بدم
هوانگ:چی.....چرا
سارینا:نمیخام دیگه کار کنم
هوانگ:مطمئنی؟
هوانگ:اگه مشکی هست بگو شاید بتونم کمکت کنم
سارینا:نه ممنون
هوانگ:باشه
داشتیم کارای مربوط به استعفا رو انجام میدادم بعد چند مین کارام تموم شد از اقای هوانگ خدافظی کردم و رفتم
داشتم می رفتم ک دوباره اونو دیدم
هیونجین:اینجا چیکار میکنی
سارینا:به تو ربط نداره
داشتم میرفتم که دستمو محکم گرفت
سارینا:دستمو ول کن... دردم گرفت
هیونجین:ازت به سوال پرسیدم
سارینا:اومده بودم استعفا بدم .... راضی شدی؟
دیگه نمیتونستم تحمل کنم ، تصمیمو گرفته بودم باید میفرتم و استعفا میداد
اماده شدم و به سمت شرکت رفتم بعد چند مین رسیدم
از منشی وقت خواستم و اون اجازه داد ک برم داخل
در زدم و رفتم داخل
سارینا:سلام آقای هوانگ
هوانگ: سلام دخترم ، بیا بشین
سارینا:خیلی ممنون
هوانگ:چیزی شده چند روز ازت خبری نبود
سارینا:یه چیزایی شده اما قابل گفتن نیستن
هوانگ:ببخشید دختم اگه ناراحت شدی
سارینا:ن این چه حرفیه
سارینا:راستش اومدم اینجا تا درباره ی یه چیزی باهاتو حرف بزنم
هوانگ: خب بگو
سارینا:من میخواستم استعفا بدم
هوانگ:چی.....چرا
سارینا:نمیخام دیگه کار کنم
هوانگ:مطمئنی؟
هوانگ:اگه مشکی هست بگو شاید بتونم کمکت کنم
سارینا:نه ممنون
هوانگ:باشه
داشتیم کارای مربوط به استعفا رو انجام میدادم بعد چند مین کارام تموم شد از اقای هوانگ خدافظی کردم و رفتم
داشتم می رفتم ک دوباره اونو دیدم
هیونجین:اینجا چیکار میکنی
سارینا:به تو ربط نداره
داشتم میرفتم که دستمو محکم گرفت
سارینا:دستمو ول کن... دردم گرفت
هیونجین:ازت به سوال پرسیدم
سارینا:اومده بودم استعفا بدم .... راضی شدی؟
۱.۸k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.