ziha
ziha
فصل دوم...پارت سی و ششم(پارت اخر)
[یک ماه بعد/کره]
یک ماه توی همون هتل موندم تو این مدت ارومتر شدم و به مادرم چون خیلی نگران بود گفتم تا یک ماه اگه جیمین نیومد بر میگردم سوئد.هر روز صبح براش نامه مینویسم، از ماجراهایی که توی کره برام اتفاق میوفته براش تعریف میکنم و به منطقه های مختلف بوسان میفرستم بالاخره توی یکی از اون مناطق جیمین هست.لباسام رو عوض کردم و توی محوطه هتل صبحونه سفارش دادم و روی میز نشستم و نامه ی امروز رو نوشتم:
"سلام عشق همیشگی من،هنوزم توی هتل چوانگم امروز صبحونه مربا با تست فرانسوی سفارش دادم،خیلی خوشمزه است مطمئنم دلت میخواد امتحانش کنی،راستی جیمین توی این مدت عاشق رامیون و جاجانگمیون شدم و دیگه بدون چنگال و قاشق میخورمشون،باید ببینی چقدر خوب با چاپستیک میخورم،جیمین توی این مدتی که اینجا بودم حس میکردم بهت نزدیکم اما اینجا هم بدون تو مثل جاهای دیگه است،بازم برات نامه مینویسم مطمئنم بالاخره یکیشون به دستت میرسه دیگه باید برم،اگه سوئد اومدی بیا پیشم من همیشه منتظرت میمونم،جیمین خیلی دلم برات تنگ شده(با بغض) برگرد "
نامه رو تا کردم و بوسیدمش و به مسئول پذیرش دادم تا پستش کنه چمدونم رو بستم و کلید اتاق رو تحویل دادم و از در هتل بیرون رفتم و از دور به ساختمون هتل نگاه کردم و بعد از چند ثانیه توی خیابون خلوت سئول به راه افتادم تا تاکسی بگیرم خیابون انگار بوی جیمین میداد با اشک کنار خیابون راه میرفتم انگار چشمام اینجوری میخواستن از دلتنگی جیمین خالی بشن،با چمدون سنگینی که به دستم بود و موهای بازم توی هوای بهاری کره که افتاب و باد باهم می وزیدند،همینطور قدم های اهسته میزدم انگار هنوز اماده رفتن از اینجا نبودم که یهو یکی از پشت صدام زد،با صداش وایسادم اشکام قطع شدن و برگشتم تا ببینم کیه،افتاب به چشمم میزد و نمیتونستم خوب ببینمش که دوباره حرف زد:
♡:نامه هات به دستم رسید...
فصل دوم...پارت سی و ششم(پارت اخر)
[یک ماه بعد/کره]
یک ماه توی همون هتل موندم تو این مدت ارومتر شدم و به مادرم چون خیلی نگران بود گفتم تا یک ماه اگه جیمین نیومد بر میگردم سوئد.هر روز صبح براش نامه مینویسم، از ماجراهایی که توی کره برام اتفاق میوفته براش تعریف میکنم و به منطقه های مختلف بوسان میفرستم بالاخره توی یکی از اون مناطق جیمین هست.لباسام رو عوض کردم و توی محوطه هتل صبحونه سفارش دادم و روی میز نشستم و نامه ی امروز رو نوشتم:
"سلام عشق همیشگی من،هنوزم توی هتل چوانگم امروز صبحونه مربا با تست فرانسوی سفارش دادم،خیلی خوشمزه است مطمئنم دلت میخواد امتحانش کنی،راستی جیمین توی این مدت عاشق رامیون و جاجانگمیون شدم و دیگه بدون چنگال و قاشق میخورمشون،باید ببینی چقدر خوب با چاپستیک میخورم،جیمین توی این مدتی که اینجا بودم حس میکردم بهت نزدیکم اما اینجا هم بدون تو مثل جاهای دیگه است،بازم برات نامه مینویسم مطمئنم بالاخره یکیشون به دستت میرسه دیگه باید برم،اگه سوئد اومدی بیا پیشم من همیشه منتظرت میمونم،جیمین خیلی دلم برات تنگ شده(با بغض) برگرد "
نامه رو تا کردم و بوسیدمش و به مسئول پذیرش دادم تا پستش کنه چمدونم رو بستم و کلید اتاق رو تحویل دادم و از در هتل بیرون رفتم و از دور به ساختمون هتل نگاه کردم و بعد از چند ثانیه توی خیابون خلوت سئول به راه افتادم تا تاکسی بگیرم خیابون انگار بوی جیمین میداد با اشک کنار خیابون راه میرفتم انگار چشمام اینجوری میخواستن از دلتنگی جیمین خالی بشن،با چمدون سنگینی که به دستم بود و موهای بازم توی هوای بهاری کره که افتاب و باد باهم می وزیدند،همینطور قدم های اهسته میزدم انگار هنوز اماده رفتن از اینجا نبودم که یهو یکی از پشت صدام زد،با صداش وایسادم اشکام قطع شدن و برگشتم تا ببینم کیه،افتاب به چشمم میزد و نمیتونستم خوب ببینمش که دوباره حرف زد:
♡:نامه هات به دستم رسید...
۸.۷k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.