تک پارتی(درخواستی)
درخواستی
#تک_پارتی
#سوبین
《وقتی زیادی روت حساسه!..》
علامت ا.ت_ علامت سوبین+
(ا.ت آیدله)
_سوبین من رفتم عشقم!
سوبین که داشت با گوشی ور میرفت نگاهشو از گوشی گرفته و بهت خیره شد که خیلی نگذشت که اخماش رفت تو هم..
+کجا با این لباس..
زود لباستو چک کردی که ببینی مشکل داره ولی برخلاف همه چی اوکی بود!
_امروز قراره برم مصاحبه لباسم مگه چشه؟
+هیچی(سرد)
خواستی بری که دوباره با حرفش متوقف شدی!
+مصاحبه کننده دختره؟
اینبار ترسیدی چون میدونستی اگه بگی پسره صدرصد مخالفت میکنه و دعوا میشه ولی خوب بازم دروغ نگفتی!
_نه!
سوبین اینبار عصبی شد و گفت:زنگ بزن به منیجرت و بگو کنسلش کنه!
_ولی سوبین!
عصبی شد و گفت:ولی چی؟؟
سرتو انداختی زمین و چون نمیخواستی دعوا راه پیش بیاد گوشیتو درآوردی و به منیجرت زنگ زدی که بعد چند بوقی برداشت..
=الو خانم کیم ا.ت؟
_شینا برای من امروز کار پیش امد کنسلش کن
=چشم خانم..
گوشیو قطع کردی و بدون توجه خیره نگاهش رفتی اتاق لباساتو عوض کردی و رفتی بیرون
+ا.ت ناراحتی؟
بدون توجه به حرفش رفتی سمت آشپزخونه که بلافاصله اونم امد
در بخجالو باز کردی و شیر کاکوعی برداشتی که بخوری
+ا.ت میشه جواب بدی!
باز بدون توجهش رفتی بیرون که با قدم های محکم امد سمتت و از پشت دستتو گرفت
که برگشتی سمتش و گفتی:ولم کن
که اینبار با صدای بلندی ادامه داد:میدونی که روت حساسم و عمرا نمیذارم پسری بهت نزدیک شه!اگه این برات مشکله برام مهم نیست ولی نمیذارم به خاطر همچنین مزخرفاتی باهام سرد شی!
اینبار تو هم صداتو بلند کردی و گفتی:تو بهم اعتماد نداریی!
+دارم بیشتر از خودم ولی به پسرای که تورو میبنن اعتماد ندارم!
وقتی دید بغض کردی امد جلو و محکم به بغلت کشید که تو هم گفتی:میدونی که هیچ پسری به جز تو اغوام نمیکنه!
خندید و گفت:همچنین بیب باشه سعی میکنم ولی قول نمیدم روت حساس نباشم!
تو هم خندیدی و دستاتو دورش قفل زدی که باهم خندیدید!
The end....
#تک_پارتی
#سوبین
《وقتی زیادی روت حساسه!..》
علامت ا.ت_ علامت سوبین+
(ا.ت آیدله)
_سوبین من رفتم عشقم!
سوبین که داشت با گوشی ور میرفت نگاهشو از گوشی گرفته و بهت خیره شد که خیلی نگذشت که اخماش رفت تو هم..
+کجا با این لباس..
زود لباستو چک کردی که ببینی مشکل داره ولی برخلاف همه چی اوکی بود!
_امروز قراره برم مصاحبه لباسم مگه چشه؟
+هیچی(سرد)
خواستی بری که دوباره با حرفش متوقف شدی!
+مصاحبه کننده دختره؟
اینبار ترسیدی چون میدونستی اگه بگی پسره صدرصد مخالفت میکنه و دعوا میشه ولی خوب بازم دروغ نگفتی!
_نه!
سوبین اینبار عصبی شد و گفت:زنگ بزن به منیجرت و بگو کنسلش کنه!
_ولی سوبین!
عصبی شد و گفت:ولی چی؟؟
سرتو انداختی زمین و چون نمیخواستی دعوا راه پیش بیاد گوشیتو درآوردی و به منیجرت زنگ زدی که بعد چند بوقی برداشت..
=الو خانم کیم ا.ت؟
_شینا برای من امروز کار پیش امد کنسلش کن
=چشم خانم..
گوشیو قطع کردی و بدون توجه خیره نگاهش رفتی اتاق لباساتو عوض کردی و رفتی بیرون
+ا.ت ناراحتی؟
بدون توجه به حرفش رفتی سمت آشپزخونه که بلافاصله اونم امد
در بخجالو باز کردی و شیر کاکوعی برداشتی که بخوری
+ا.ت میشه جواب بدی!
باز بدون توجهش رفتی بیرون که با قدم های محکم امد سمتت و از پشت دستتو گرفت
که برگشتی سمتش و گفتی:ولم کن
که اینبار با صدای بلندی ادامه داد:میدونی که روت حساسم و عمرا نمیذارم پسری بهت نزدیک شه!اگه این برات مشکله برام مهم نیست ولی نمیذارم به خاطر همچنین مزخرفاتی باهام سرد شی!
اینبار تو هم صداتو بلند کردی و گفتی:تو بهم اعتماد نداریی!
+دارم بیشتر از خودم ولی به پسرای که تورو میبنن اعتماد ندارم!
وقتی دید بغض کردی امد جلو و محکم به بغلت کشید که تو هم گفتی:میدونی که هیچ پسری به جز تو اغوام نمیکنه!
خندید و گفت:همچنین بیب باشه سعی میکنم ولی قول نمیدم روت حساس نباشم!
تو هم خندیدی و دستاتو دورش قفل زدی که باهم خندیدید!
The end....
۱۲.۹k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.