دنیا
#دنیا
چشامو کم کم وا کردم
تار میدیدم خیلی...
دیدم یکی از پرستارا اومد سمتم
_بهتری
+بله بهترم ((گرفته))
_بچت سق.ط شد ک
گرخیده بودم....یهو تپش قلبم نامنظم شد...
یه بچه بی گناه به خاطر یه کینه و انتقام مرد
نمیدونستم ب رضا چی بگم
حالم اصن اوکی نبود
رضا خودشو ب اب و اتیش زد ک بیاد تو
از قیافش معلوم بود خعلی عصبانیه
#رضا
دنیا بهوش اومد..سریع میخواستم برم سمتش ک پرستارا نزاشتن....ب اب و اتیش زدم خودمو برم تو ک فقط پنج دقیقه وقت دادن بهم
وارد شدم
_بهتری((عصبانی و پریشون
+آره بهترم ((فقط زیر شکمم خیلی درد میکنا))
_اونو ک حق داری یه بچه سقط کردی ((تو نباید بهم میگفتی )) از کی باردار شدی ؟؟ینی واقا واسه خودم متاسفم دنیا
+بزار بهت میگم همه چیو
_تو چرا بهم نمیگفتی و الکی بهونه رفتن به کلاس خیاطی میکردی و میومدی واسه سونو و ازمایش؟؟چیزی شده؟؟؟ما مگه عاشق نبودیم ؟؟ چی شد ؟؟
+میگم بهت
یهو حال دنیا بد شد و بهم گفتن از اتاق برم بیرون
نفسش بالا نمیومد
پانیذ از در بیمارستان وارد شد
پانیذ _ چی شدههه رضا...مامانم پیامت خوند بم گف
+دنیاا بچه سقط کرده تو میدونستی بارداره؟؟
_بچه؟؟،سقط؟؟بارداری؟؟چی میگی ؟؟از کی ؟؟از تو
+از من؟؟؟نه بنظرت من تو این چند ماه دنیا رو دیدم
_اون همچین ادمی نی رضا
حالش اوکیخ الان ؟؟
نفسش بالا نیومد دوباره حالش وخیم شد
_ای بخشکی شانس هی
دنیا رو بهش سرم زدن و بردن سمته اتاق معمولی..حالش یه خورده بهتر شد
ادامه دارد...
خوب بید؟؟؟
چشامو کم کم وا کردم
تار میدیدم خیلی...
دیدم یکی از پرستارا اومد سمتم
_بهتری
+بله بهترم ((گرفته))
_بچت سق.ط شد ک
گرخیده بودم....یهو تپش قلبم نامنظم شد...
یه بچه بی گناه به خاطر یه کینه و انتقام مرد
نمیدونستم ب رضا چی بگم
حالم اصن اوکی نبود
رضا خودشو ب اب و اتیش زد ک بیاد تو
از قیافش معلوم بود خعلی عصبانیه
#رضا
دنیا بهوش اومد..سریع میخواستم برم سمتش ک پرستارا نزاشتن....ب اب و اتیش زدم خودمو برم تو ک فقط پنج دقیقه وقت دادن بهم
وارد شدم
_بهتری((عصبانی و پریشون
+آره بهترم ((فقط زیر شکمم خیلی درد میکنا))
_اونو ک حق داری یه بچه سقط کردی ((تو نباید بهم میگفتی )) از کی باردار شدی ؟؟ینی واقا واسه خودم متاسفم دنیا
+بزار بهت میگم همه چیو
_تو چرا بهم نمیگفتی و الکی بهونه رفتن به کلاس خیاطی میکردی و میومدی واسه سونو و ازمایش؟؟چیزی شده؟؟؟ما مگه عاشق نبودیم ؟؟ چی شد ؟؟
+میگم بهت
یهو حال دنیا بد شد و بهم گفتن از اتاق برم بیرون
نفسش بالا نمیومد
پانیذ از در بیمارستان وارد شد
پانیذ _ چی شدههه رضا...مامانم پیامت خوند بم گف
+دنیاا بچه سقط کرده تو میدونستی بارداره؟؟
_بچه؟؟،سقط؟؟بارداری؟؟چی میگی ؟؟از کی ؟؟از تو
+از من؟؟؟نه بنظرت من تو این چند ماه دنیا رو دیدم
_اون همچین ادمی نی رضا
حالش اوکیخ الان ؟؟
نفسش بالا نیومد دوباره حالش وخیم شد
_ای بخشکی شانس هی
دنیا رو بهش سرم زدن و بردن سمته اتاق معمولی..حالش یه خورده بهتر شد
ادامه دارد...
خوب بید؟؟؟
۴.۹k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.