وقتی....)پارت ۱
نویسنده :https://wisgoon.com/moreu
#سناریو
#استری_کیدز
یکی از دوستای صمیمی ایرانیت که اونم توی کره زندکی میکرد بهت زنگ زد
÷سلام ا.ت...چطوری؟...
سلام...مرسی..توچطوری؟..
باهم حال و احوال پرسی کردید واون گفت
÷نظرت چیه امروز باهم هماهنگ کنیم و بریم بار؟...
من مشکلی ندارم..
÷خوب ساعت ۸ خوبه؟..
خوبه پس میبینمت...
÷میبینمت..
روی مبل نشسته بودی ساعتو نگاه کردی ۶و نیم بود از جات بلند شدی و رفتی توی اتاق تا کم کم اماده بشی...
کمد لباساتو باز کردی و لباس جدیدی ک با لینو خریده بودی انتخاب کردی....
یه تاپ به همراه کت و شلوارش
جلوی اینه قدی خودتو نگاه کردی و لبخند رضایت مندی به خودت زدی...
پشت میز ارایشت نشستی و یه ارایش سبکی کردی بعدش جواهراتتو انداختی به منیجرت زنگ زدی که بیاد دنبالت و تورو به بار ببره....
در حالی که منتظر ماشین بودی به لینو زنگ زدی ولی گوشیش خاموش بود و حوابتو نداد...
ماشین رسید و تو از خونه بیرون رفتی و سوار ماشین شدی....
کم کم داشتی نزدیک میشدی...دوباره خودتو توی دوربین گوشیت نگاه انداختی و موهاتو مرتب کردی...ماشین ایستاد...از ماشین پیاده شدی و به وارد مکان شدی...
توی اون همه شلوغی دنبال دوستت بودی ولی پیداش نکردی...اومدی زنگ
توی اون همه شلوغی دنبال دوستت بودی ولی پیداش نکردی...اومدی زنگ بزنی که برات دست تکون داد و توهم به سمتش رفتی...وقتی بهش رسیدی سریع همو بغل کردید و به هم لبخند زدید....
پشت میز نشستید و باهم حرف زدید اون قبلا سفارش داده بود....بار ومن براتون دوتا لیوان ابجو به همراه یه ظرف پر میوه اورد....
کلی باهم حرف زدید و اون پیشنهاد داد که برید و باهم برقصید....اولش خجالت میکشیدی ولی بعدش یخت اب شد و کم کم شروع کردی به رقصیدن....
اِنقدر رقصیدید که پاهاتون نبض میزد نشستی پشت میز و از خستگی نفس عمیقی کشیدی ک با دوستت چشم تو چشم شدید و بی دلیل زدید زیر خنده....
چمون..شده😂😂
÷نمیدونم...نمیتونم...خودمو کنترل کنم😂😂
بعد از خندیدن اونم کنارت نشست خواستی با گوشیت عکس بگیری که با تعداد خیلی زیاد مس کال مواجه شدی...
۵۶تا میس کال از لینو...
خشکت زده بود نگران شده بودی...خواستی زنگ بزنی که بازهم گوشیش خاموش بود...از کلافگی و استرس نفس عمیقی کشیدی...
بعدا میبینمت
÷باز هم از این قرار ها بزاریماا
حتما چرا که نه...به من که خیلی خوش گذشت....
÷به منم همینطور...
دوباره برای اخرین بار همو بغل کردید و سوار ماشین شدی
دوباره برای اخرین بار همو بغل کردید و سوار ماشین شدی....
رسیدی دم خونه سوار شدی و به راننده تعظیم کردی و به سمت در خونه رفتی...
#سناریو
#استری_کیدز
یکی از دوستای صمیمی ایرانیت که اونم توی کره زندکی میکرد بهت زنگ زد
÷سلام ا.ت...چطوری؟...
سلام...مرسی..توچطوری؟..
باهم حال و احوال پرسی کردید واون گفت
÷نظرت چیه امروز باهم هماهنگ کنیم و بریم بار؟...
من مشکلی ندارم..
÷خوب ساعت ۸ خوبه؟..
خوبه پس میبینمت...
÷میبینمت..
روی مبل نشسته بودی ساعتو نگاه کردی ۶و نیم بود از جات بلند شدی و رفتی توی اتاق تا کم کم اماده بشی...
کمد لباساتو باز کردی و لباس جدیدی ک با لینو خریده بودی انتخاب کردی....
یه تاپ به همراه کت و شلوارش
جلوی اینه قدی خودتو نگاه کردی و لبخند رضایت مندی به خودت زدی...
پشت میز ارایشت نشستی و یه ارایش سبکی کردی بعدش جواهراتتو انداختی به منیجرت زنگ زدی که بیاد دنبالت و تورو به بار ببره....
در حالی که منتظر ماشین بودی به لینو زنگ زدی ولی گوشیش خاموش بود و حوابتو نداد...
ماشین رسید و تو از خونه بیرون رفتی و سوار ماشین شدی....
کم کم داشتی نزدیک میشدی...دوباره خودتو توی دوربین گوشیت نگاه انداختی و موهاتو مرتب کردی...ماشین ایستاد...از ماشین پیاده شدی و به وارد مکان شدی...
توی اون همه شلوغی دنبال دوستت بودی ولی پیداش نکردی...اومدی زنگ
توی اون همه شلوغی دنبال دوستت بودی ولی پیداش نکردی...اومدی زنگ بزنی که برات دست تکون داد و توهم به سمتش رفتی...وقتی بهش رسیدی سریع همو بغل کردید و به هم لبخند زدید....
پشت میز نشستید و باهم حرف زدید اون قبلا سفارش داده بود....بار ومن براتون دوتا لیوان ابجو به همراه یه ظرف پر میوه اورد....
کلی باهم حرف زدید و اون پیشنهاد داد که برید و باهم برقصید....اولش خجالت میکشیدی ولی بعدش یخت اب شد و کم کم شروع کردی به رقصیدن....
اِنقدر رقصیدید که پاهاتون نبض میزد نشستی پشت میز و از خستگی نفس عمیقی کشیدی ک با دوستت چشم تو چشم شدید و بی دلیل زدید زیر خنده....
چمون..شده😂😂
÷نمیدونم...نمیتونم...خودمو کنترل کنم😂😂
بعد از خندیدن اونم کنارت نشست خواستی با گوشیت عکس بگیری که با تعداد خیلی زیاد مس کال مواجه شدی...
۵۶تا میس کال از لینو...
خشکت زده بود نگران شده بودی...خواستی زنگ بزنی که بازهم گوشیش خاموش بود...از کلافگی و استرس نفس عمیقی کشیدی...
بعدا میبینمت
÷باز هم از این قرار ها بزاریماا
حتما چرا که نه...به من که خیلی خوش گذشت....
÷به منم همینطور...
دوباره برای اخرین بار همو بغل کردید و سوار ماشین شدی
دوباره برای اخرین بار همو بغل کردید و سوار ماشین شدی....
رسیدی دم خونه سوار شدی و به راننده تعظیم کردی و به سمت در خونه رفتی...
۵۰.۳k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.