پارت 3
پارت 3
ویو تهیونگ
آمدم بهش بگم دوسش دارم ولی زنگ تفریح تموم شد تو را بهم گفت
(علامت سوزی- علامت تهیونگ+)
-چی میخواستی بگی؟
+هیچی
-فکر کنم به بغل گرم نیاز داری!(سوزی تهیونگو بغل کرد)
وقتی بغلم کرد بهش گفتم بیا دنبالم
-چیزی شده داریم میریم کجا؟ الان استاد میره سر کلاس!
بردمش سمت دستشویی پسرونه و رفتیم داخل یکی از دستشویی ها
-تهیونگ اینجا دستشویی پسرونس من نباید اینجا باشم چرا آوردیم اینجا(تعجب و با ترس)
+میخوام بهت یه اعترافی کنم
-تهیونگ دیوونه شدی چی
نذاشتم حرفشو کامل کنه و بوسیدمش دو دقیقه لبام رو لباش بود تا اینکه یه پسره بیشعور به در محکم لگد زد و گفت(علامت پسره#)
#بیا بیرون دیگه هزار سال گذشت مرتیکه
لبم رو از لبای سوزی جدا کردم دیدم ترسیده آروم بهش گفتم
+چی شده؟!
آروم بهم گفت
-تهیونگ چت شده؟!!الان یه پسر پشت در دستشویی الان منو و تو را ببینه میره به استاد و مدیر و ناظم میگه الان استاد تو کلاس و قطعا اگه بریم سر کلاس تنبیه میکنه مارو میره به مامان بابامون میگه اصن چرا من Bوسیدی؟مگه من دوست دخترتم این کار را باید با اون بکنی نه من!
+اولن چیزیم نشده مخمم به جایی نخورده دو الان من پسره را آدم میکنم و به کسی هم نمیگه من خودم حلش میکنم سه یعنی نفهمیدی دوست دارم؟
#بیا بیرون دیگه یه قرن گذشت
ویو سوزی
وفتی گفت دوسم داره نمیدونم چرا خوشحال شدم و قلبم داشت بلند میتپید از یه جایی خیلی خوشحال بودم از یه جایی هم میترسیدم اتفاقی بیفته که پسره داد زد و گفت
#بیا بیرون دیگه یه قرن گذشت
منم بغض کرده بودم و اشک از گونه هام سرازیر شد که تهیونگ گفت
+بیبی نترس من الان وضعیتو درست میکنم باشه؟
_باشه
تهیونگ منو گوشه برد که پسره منو نبینه
+پسره دیوانه چته این همه دستشویی خالیه چرا باید حتمی جایی که یکنفر هست بری حالا گمشو برو یه دستشویی دیگه چون کار دارم (با لحن ترسناک و عصبی)
#باشه آرام باش ببخشید
+دیگه نبینمت جلو چشمام (عزیزان بهتون گفته بودم تهیونگ قلدر مدرسس)
بعد پسره رفت تو یه دستشویی و تهیونگ دست منو گرفت و به سمت کلاس دویدیم ولی میترسيدم استاد ما رو تنبیه کنه تهیونگ در کلاس را باز کرد و بله اون اتفاقی که نباید میوفتاد اوفتاد(علامت استاد÷*
÷یه ربع داشتین چه غلتی میکردین نبودین برام دلیل موجه بیارین
تهیونگ نمیدونست چی بگه خواست حرف بزنه که من گفتم
_ببخشید استاد دلم درد میکرد تهیونگ داشت کمکم میکرد دلم بیست دقیقس درد میکنه تازه یکم حالم خوب شد
÷باشه ولی دفعه آخرت باشه اول سالم دیر اومدی گفتی تکرار نمیشه الان دوباره دارم بهت فرست میدم
_باشه ممنون
+ممنون
سوزی و تهیونگ نشستن
÷خب بریم سراغ درس ریاضی
همه:ای بابا
+خوبی سوزی رنگت پریده
_ها چی نه خوبم
+اها
-وای نزدیک پریودی (تو ذهنش)
ویو تهیونگ
آمدم بهش بگم دوسش دارم ولی زنگ تفریح تموم شد تو را بهم گفت
(علامت سوزی- علامت تهیونگ+)
-چی میخواستی بگی؟
+هیچی
-فکر کنم به بغل گرم نیاز داری!(سوزی تهیونگو بغل کرد)
وقتی بغلم کرد بهش گفتم بیا دنبالم
-چیزی شده داریم میریم کجا؟ الان استاد میره سر کلاس!
بردمش سمت دستشویی پسرونه و رفتیم داخل یکی از دستشویی ها
-تهیونگ اینجا دستشویی پسرونس من نباید اینجا باشم چرا آوردیم اینجا(تعجب و با ترس)
+میخوام بهت یه اعترافی کنم
-تهیونگ دیوونه شدی چی
نذاشتم حرفشو کامل کنه و بوسیدمش دو دقیقه لبام رو لباش بود تا اینکه یه پسره بیشعور به در محکم لگد زد و گفت(علامت پسره#)
#بیا بیرون دیگه هزار سال گذشت مرتیکه
لبم رو از لبای سوزی جدا کردم دیدم ترسیده آروم بهش گفتم
+چی شده؟!
آروم بهم گفت
-تهیونگ چت شده؟!!الان یه پسر پشت در دستشویی الان منو و تو را ببینه میره به استاد و مدیر و ناظم میگه الان استاد تو کلاس و قطعا اگه بریم سر کلاس تنبیه میکنه مارو میره به مامان بابامون میگه اصن چرا من Bوسیدی؟مگه من دوست دخترتم این کار را باید با اون بکنی نه من!
+اولن چیزیم نشده مخمم به جایی نخورده دو الان من پسره را آدم میکنم و به کسی هم نمیگه من خودم حلش میکنم سه یعنی نفهمیدی دوست دارم؟
#بیا بیرون دیگه یه قرن گذشت
ویو سوزی
وفتی گفت دوسم داره نمیدونم چرا خوشحال شدم و قلبم داشت بلند میتپید از یه جایی خیلی خوشحال بودم از یه جایی هم میترسیدم اتفاقی بیفته که پسره داد زد و گفت
#بیا بیرون دیگه یه قرن گذشت
منم بغض کرده بودم و اشک از گونه هام سرازیر شد که تهیونگ گفت
+بیبی نترس من الان وضعیتو درست میکنم باشه؟
_باشه
تهیونگ منو گوشه برد که پسره منو نبینه
+پسره دیوانه چته این همه دستشویی خالیه چرا باید حتمی جایی که یکنفر هست بری حالا گمشو برو یه دستشویی دیگه چون کار دارم (با لحن ترسناک و عصبی)
#باشه آرام باش ببخشید
+دیگه نبینمت جلو چشمام (عزیزان بهتون گفته بودم تهیونگ قلدر مدرسس)
بعد پسره رفت تو یه دستشویی و تهیونگ دست منو گرفت و به سمت کلاس دویدیم ولی میترسيدم استاد ما رو تنبیه کنه تهیونگ در کلاس را باز کرد و بله اون اتفاقی که نباید میوفتاد اوفتاد(علامت استاد÷*
÷یه ربع داشتین چه غلتی میکردین نبودین برام دلیل موجه بیارین
تهیونگ نمیدونست چی بگه خواست حرف بزنه که من گفتم
_ببخشید استاد دلم درد میکرد تهیونگ داشت کمکم میکرد دلم بیست دقیقس درد میکنه تازه یکم حالم خوب شد
÷باشه ولی دفعه آخرت باشه اول سالم دیر اومدی گفتی تکرار نمیشه الان دوباره دارم بهت فرست میدم
_باشه ممنون
+ممنون
سوزی و تهیونگ نشستن
÷خب بریم سراغ درس ریاضی
همه:ای بابا
+خوبی سوزی رنگت پریده
_ها چی نه خوبم
+اها
-وای نزدیک پریودی (تو ذهنش)
۲.۳k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.