فیک عشق دوتا دوست(part 6)
رفتم دنبال پرستار
یک آمد سمتم گفت که ببرمش رو یکی از تخت ها......
چند ساعت بعد
ویو ا/ت
خیلی سرم درد میکرد چشامو باز کردم و به اطراف نگاه کردم آقای جئون پیشم بود با دیدنم گفت:
_:بیدار شدی
جوابی ندادم یادم مادرم افتادم وبی اخیار اشک ریختم آقای جئون آمد سمتم گفت آروم باش گریه نکن باز حالت بد میشه
+:مگه برام مهمهههه(با داد)
_:حق داری میدونم ولی خوب مامانت دوست نداره تورو این شکلی ببینه پس آروم باش
+:خواهرم خواهرم کو؟
_:پیش جیمین
+:حالش خوبه؟
_: فقط میدونم بعد تو بی هوش شد دیگه ازش خبر ندارم
+:میشه بری بپرسی(بغض)
_:باش
ویو کوک
بلند شدم رفتم بیرون دیدم خواهر ا/ت .........
( این پارت هم تقدیمتون واقعا کارم زیاد بود نتونستم ۲ پارت دیگه بنویسم)
لایک و کامنت یادتون نره😉
یک آمد سمتم گفت که ببرمش رو یکی از تخت ها......
چند ساعت بعد
ویو ا/ت
خیلی سرم درد میکرد چشامو باز کردم و به اطراف نگاه کردم آقای جئون پیشم بود با دیدنم گفت:
_:بیدار شدی
جوابی ندادم یادم مادرم افتادم وبی اخیار اشک ریختم آقای جئون آمد سمتم گفت آروم باش گریه نکن باز حالت بد میشه
+:مگه برام مهمهههه(با داد)
_:حق داری میدونم ولی خوب مامانت دوست نداره تورو این شکلی ببینه پس آروم باش
+:خواهرم خواهرم کو؟
_:پیش جیمین
+:حالش خوبه؟
_: فقط میدونم بعد تو بی هوش شد دیگه ازش خبر ندارم
+:میشه بری بپرسی(بغض)
_:باش
ویو کوک
بلند شدم رفتم بیرون دیدم خواهر ا/ت .........
( این پارت هم تقدیمتون واقعا کارم زیاد بود نتونستم ۲ پارت دیگه بنویسم)
لایک و کامنت یادتون نره😉
۳.۷k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.