عشق دردناک پا ت74
.........
منتظر جونگکوک بودم تا بیاد که با دیدن کس آشنایی متعجب پاشدم داشت سمت ماشینش میرفت سریع سمتش پا تند کردم اما اون داشت می رفت مجبوراً بلند صداش زدم
ا.ت:تهیونگگگگگ؟!
برای یک لحظه ایستاد اما انگار به گوش هاش شک کرد و بی توجه به راهش ادامه داد
سریع سمتش رفتم و باز صداش کردم
ا.ت:تهیونگ..!
اینبار ایستاد و برگشت و با دیدنم چشماش گشاد شد و تعجبش وقتی بیشتر شد که شکم برامده م رو دید
بهش نزدیک تر شدم و بغ.لش کردم اما اون هنوز متعجب بود
اما زود به خودش اومد و جدام کرد و گفت
تهیونگ:ا...ا.ت تو اینجا با این وضعیت...چی ...من فکر میکردم ....صبرکن صبر کن من خیلی دنبالت گشتم و تو واقعا اینجا......
زود دست رو دهنش گذاشتم تا ساکتش کنم
ا.ت:تهیونگ میدونم خیلی سوال داری ولی الان نمیتونم جواب همه سوال هات رو بدم فقط من اینجام چون جونگکوک منو.....
حرفم با شنیدن اسمم نصفه موند به طرفش برگشتم
جونگکوک:ا.تتتتتتتت
درسته جونگکوک بود که اسمم رو داد زد از چشم هاش اتیش میبارید به خودم نگاه کردم اه لع.نت به من... من هنوزم تو بغ.ل تهیونگ بودم و دستم رو دهنش بود و این اصلا صحنه جالبی نبود جونگکوک سریع و عصبی به سمت ما اومد و منو محکم کشید عقب که تعادلم رو از دست دادم و افتادم زمین ودرد شدیدی زیر ش.کمم رو فرا گرفت اما اون ها متوجه من نشدن چون جونگکوک با عصبانیت داشت تهیونگ رو میزد
جونگکوک:عو.ضیی حرو.مزاده تو اینجا پیش زن من چی کار میکنی
تهیونگ: چی داری میگی حرو.مزاده تویی عو.ضیییی
و تهیونگ هم براش کم نمیزاشت و میزدش اما اگر یکم دیگه ادامه میدادن حتما همو میک.شتن
همون لحظه بادرد شدید تری که به شکمم اومد و با حس خی.سی بین پا هام جیغ زدم
ا.ت: جونگکوککککککک
از حرکت ایستادن و به من که رو زمین از شدت درد به خودم میپیچیدم خیره شدن جونگکوک سریع به خودش اومد و دوید سمتم و کنارم نشست
ونگران با ل.بی خونی گفت
جونگکوک:ا.تم ....عزیزم چت شد
با گریه گفتم
ا.ت: جونگ......جونگکوک ....بچه ...
وبعد درد نزاشت که ادامه بدم و دوباره جیغ زدم جونگکوک هل شده نمیدونست چیکار کنه همون لحظه تهیونگ که نمیدونم کی اومد کنارم سریع گفت
تهیونگ:......
منتظر جونگکوک بودم تا بیاد که با دیدن کس آشنایی متعجب پاشدم داشت سمت ماشینش میرفت سریع سمتش پا تند کردم اما اون داشت می رفت مجبوراً بلند صداش زدم
ا.ت:تهیونگگگگگ؟!
برای یک لحظه ایستاد اما انگار به گوش هاش شک کرد و بی توجه به راهش ادامه داد
سریع سمتش رفتم و باز صداش کردم
ا.ت:تهیونگ..!
اینبار ایستاد و برگشت و با دیدنم چشماش گشاد شد و تعجبش وقتی بیشتر شد که شکم برامده م رو دید
بهش نزدیک تر شدم و بغ.لش کردم اما اون هنوز متعجب بود
اما زود به خودش اومد و جدام کرد و گفت
تهیونگ:ا...ا.ت تو اینجا با این وضعیت...چی ...من فکر میکردم ....صبرکن صبر کن من خیلی دنبالت گشتم و تو واقعا اینجا......
زود دست رو دهنش گذاشتم تا ساکتش کنم
ا.ت:تهیونگ میدونم خیلی سوال داری ولی الان نمیتونم جواب همه سوال هات رو بدم فقط من اینجام چون جونگکوک منو.....
حرفم با شنیدن اسمم نصفه موند به طرفش برگشتم
جونگکوک:ا.تتتتتتتت
درسته جونگکوک بود که اسمم رو داد زد از چشم هاش اتیش میبارید به خودم نگاه کردم اه لع.نت به من... من هنوزم تو بغ.ل تهیونگ بودم و دستم رو دهنش بود و این اصلا صحنه جالبی نبود جونگکوک سریع و عصبی به سمت ما اومد و منو محکم کشید عقب که تعادلم رو از دست دادم و افتادم زمین ودرد شدیدی زیر ش.کمم رو فرا گرفت اما اون ها متوجه من نشدن چون جونگکوک با عصبانیت داشت تهیونگ رو میزد
جونگکوک:عو.ضیی حرو.مزاده تو اینجا پیش زن من چی کار میکنی
تهیونگ: چی داری میگی حرو.مزاده تویی عو.ضیییی
و تهیونگ هم براش کم نمیزاشت و میزدش اما اگر یکم دیگه ادامه میدادن حتما همو میک.شتن
همون لحظه بادرد شدید تری که به شکمم اومد و با حس خی.سی بین پا هام جیغ زدم
ا.ت: جونگکوککککککک
از حرکت ایستادن و به من که رو زمین از شدت درد به خودم میپیچیدم خیره شدن جونگکوک سریع به خودش اومد و دوید سمتم و کنارم نشست
ونگران با ل.بی خونی گفت
جونگکوک:ا.تم ....عزیزم چت شد
با گریه گفتم
ا.ت: جونگ......جونگکوک ....بچه ...
وبعد درد نزاشت که ادامه بدم و دوباره جیغ زدم جونگکوک هل شده نمیدونست چیکار کنه همون لحظه تهیونگ که نمیدونم کی اومد کنارم سریع گفت
تهیونگ:......
۲۰.۷k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.