part5
#part5
مجید-خوشبختم
خیلی قیافتون اشنا بود برام
تبسم-همچنین
ازبس اومدم کنسرت شما حتما بخاطر همینه
ازفنای دواتیشتونم(با صدای گرفته چشمای اشکی)
مجید-عزیزم
بک استیج تموم شد
بد رفتم خونه
گرفتم خوابیدم
فردا صبح
مجید-ازخواب بلند شدم
داشتم با صبحونه می خوردم
تینا-داداش مجیدممممممممم
مجید-خر شدم بگو
تینا-عه چرا اینجوری میگی
خوب
مجید-هروقت اینجوری صدام
میکنی یعنی کیاری داری دیگه
خر نیستم که
تینا-حامیم و میشناسی که
مجید-اره خوب
تینا-کنسرت داره
مجید-خوب که چی
تینا-خوب احمق جان یعنی دوتایی بریم
کنسرتش
من خیلی حامیم و دوست دارم
روش کراشممممممممممم
مجید-خجالتم نمیکشه
اصلا اینجوری که شد نمیبرمت
تنهایی میرم
کونتم بسوزه
تینا-مجید تروخدا
خواهش میکنم
مجید-باش با حامیم حرف میزنم ولی
یه شرط داره
تینا-چی
مجید-مسخره باز یدر نمیاری تو کنسرت
باهاش عکس انداختنی
خیلی خودت لوس نمیکنی
جوری رفتار نمیکنی که
بفهمه روش کراشی
تینا- ای من قربونت و بشم
چشم یه بوست کنم من
برم دیگه کلاس دارم (تینا دانشجوی پرستاری هست)
مجید-خودم میرسونمت
تینا-اوکی
مجید-تینارو رسوندم داشتم
برمیگشتم خونه که
گوشیم زنگ خورد
از ازمایشگاه بود
پرستار-سلام،اقای رضوی
مجید-بله خودمم بفرماید
پرستار-جواب ازمایشتون امادس اقای رضوی
لطفا تشریف بیارید
برای دریافت ازماشتون و عکس
مجید-بله امروز میام حتما
خیلی ممنون
پرستار -خواهش میکنم
خدانگهدار
مجید-رفتم جواب ازمایشو گرفتم
بعد رفتم پیش دکترم تا نشونش بدم
سلام اقای دکتر
دکتر-سلام خوش اومدید
مجید-جواب ازمایش وعکس
دکتر-ببینمشون
خوب ازمایشتون که چیز خاصیو نشون نمیده
کاملا نرمال و لی یکم کم خونی که عادیه
با خوردن غذا های حاوی اهن
حل میشه
اما عکستون
ایا شما قبلا...
#نقطه_تاریک_زندگیم
#مجید_رضوی
#رمان
مجید-خوشبختم
خیلی قیافتون اشنا بود برام
تبسم-همچنین
ازبس اومدم کنسرت شما حتما بخاطر همینه
ازفنای دواتیشتونم(با صدای گرفته چشمای اشکی)
مجید-عزیزم
بک استیج تموم شد
بد رفتم خونه
گرفتم خوابیدم
فردا صبح
مجید-ازخواب بلند شدم
داشتم با صبحونه می خوردم
تینا-داداش مجیدممممممممم
مجید-خر شدم بگو
تینا-عه چرا اینجوری میگی
خوب
مجید-هروقت اینجوری صدام
میکنی یعنی کیاری داری دیگه
خر نیستم که
تینا-حامیم و میشناسی که
مجید-اره خوب
تینا-کنسرت داره
مجید-خوب که چی
تینا-خوب احمق جان یعنی دوتایی بریم
کنسرتش
من خیلی حامیم و دوست دارم
روش کراشممممممممممم
مجید-خجالتم نمیکشه
اصلا اینجوری که شد نمیبرمت
تنهایی میرم
کونتم بسوزه
تینا-مجید تروخدا
خواهش میکنم
مجید-باش با حامیم حرف میزنم ولی
یه شرط داره
تینا-چی
مجید-مسخره باز یدر نمیاری تو کنسرت
باهاش عکس انداختنی
خیلی خودت لوس نمیکنی
جوری رفتار نمیکنی که
بفهمه روش کراشی
تینا- ای من قربونت و بشم
چشم یه بوست کنم من
برم دیگه کلاس دارم (تینا دانشجوی پرستاری هست)
مجید-خودم میرسونمت
تینا-اوکی
مجید-تینارو رسوندم داشتم
برمیگشتم خونه که
گوشیم زنگ خورد
از ازمایشگاه بود
پرستار-سلام،اقای رضوی
مجید-بله خودمم بفرماید
پرستار-جواب ازمایشتون امادس اقای رضوی
لطفا تشریف بیارید
برای دریافت ازماشتون و عکس
مجید-بله امروز میام حتما
خیلی ممنون
پرستار -خواهش میکنم
خدانگهدار
مجید-رفتم جواب ازمایشو گرفتم
بعد رفتم پیش دکترم تا نشونش بدم
سلام اقای دکتر
دکتر-سلام خوش اومدید
مجید-جواب ازمایش وعکس
دکتر-ببینمشون
خوب ازمایشتون که چیز خاصیو نشون نمیده
کاملا نرمال و لی یکم کم خونی که عادیه
با خوردن غذا های حاوی اهن
حل میشه
اما عکستون
ایا شما قبلا...
#نقطه_تاریک_زندگیم
#مجید_رضوی
#رمان
۳.۹k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.