Sweet sin
Sweet sin
P⁴(سرنوشت)
03-07-1982
۳ جولای ۱۹۸۲ عمارت کیم تهیونگ
_چشماتو ببند بچه.
_اینقد بهمنگو بچه و باشه
تهیونگ ریز خندید و بعد اینکه جونگکوک چشماشو بست تابلو رو از روی دیوار برداشت و کنار گذاشت
_ حالا چشاتو باز کن.
جونگکوک چشماشو بست و به دیوار خیره شد.. مات خیره به قابی بود که روی دیوار بود.. چیزی که دیده بود.. طرح خودش بود.
_تو..
_ نمیدونم چرا ولی منم طرحتو کشیدم.
_ چرا پشت اون تابلو قایم کردی؟
_ به خاطر اینکه بقیه نبینن
جونگکوک بلند شد و روبروش ایستاد
_ چرا میترسی که بقیه ببینن؟
_ اینقد سوال نپرس.
تهیونگ برگشت و پشت میزش نشست و جونگکوک به طرح خیره شد.
_ خیلی قشنگه
تهیونگ ریز خندید و گفت: شاید به خاطر کسیه که تو طرحه!
جونگکوک با به یاد آوردن بحث قبلی گفت:
_ شایدم به خاطر کسیه که این طرح رو کشیده!
*
_ خیلی اذیتش میکنه؟
یونگی بازوش رو ول کرد و به راهش ادامه داد:
_ فکر نکنم کاری باهاش بکنه.. البته برا جونگکوک فقط میتونم اینو بگم و... پشت سرم بیا.
جیمین پشت سرش به راه افتاد و پرسید:
_ چرا؟
_ نمیدونم ولی عجیبنگاه میکردن همدیگه رو.
_ میدونی چیه؟ جونگکوک دیروز تهیونگو دیده و تو خونه طرحشو کشیده!
_ اوه جدی؟ منم طرح جونگکوکو پشت اون تابلو بزرگه تو اتاق دیدم که قایمکی کشیدتش.
_ فک کنم این اسمش..
_ سرنوشته.
_موافقم.
یونگی جلوی در اتاقی ایستاد و درو باز کرد و.
_ به خونه جدیدت خوش اومدی پارک جیمین.
جیمین لبخندی زد و جواب داد:
_ ممنونم آقای مین.
_ یونگی صدام کن.
_پس تو هم جیمین صدام کن.. یونگی
یونگی ریز خندید و گفت:
_ خب من دیگه باید برم.. کلی کار دارم.. بابت آشناییمون خوشحالم جیمین شی.
_همچنین یونگی هیونگ.
یونگی لبخندی زد و از اتاقش خارج شد و به اتاقش رفت و سیگارش رو روشن کرد و مشغول کار شد.
_jeon.v_
شرایط پارت بعد:
لایک: ۱۵
کامنت:۱۰
P⁴(سرنوشت)
03-07-1982
۳ جولای ۱۹۸۲ عمارت کیم تهیونگ
_چشماتو ببند بچه.
_اینقد بهمنگو بچه و باشه
تهیونگ ریز خندید و بعد اینکه جونگکوک چشماشو بست تابلو رو از روی دیوار برداشت و کنار گذاشت
_ حالا چشاتو باز کن.
جونگکوک چشماشو بست و به دیوار خیره شد.. مات خیره به قابی بود که روی دیوار بود.. چیزی که دیده بود.. طرح خودش بود.
_تو..
_ نمیدونم چرا ولی منم طرحتو کشیدم.
_ چرا پشت اون تابلو قایم کردی؟
_ به خاطر اینکه بقیه نبینن
جونگکوک بلند شد و روبروش ایستاد
_ چرا میترسی که بقیه ببینن؟
_ اینقد سوال نپرس.
تهیونگ برگشت و پشت میزش نشست و جونگکوک به طرح خیره شد.
_ خیلی قشنگه
تهیونگ ریز خندید و گفت: شاید به خاطر کسیه که تو طرحه!
جونگکوک با به یاد آوردن بحث قبلی گفت:
_ شایدم به خاطر کسیه که این طرح رو کشیده!
*
_ خیلی اذیتش میکنه؟
یونگی بازوش رو ول کرد و به راهش ادامه داد:
_ فکر نکنم کاری باهاش بکنه.. البته برا جونگکوک فقط میتونم اینو بگم و... پشت سرم بیا.
جیمین پشت سرش به راه افتاد و پرسید:
_ چرا؟
_ نمیدونم ولی عجیبنگاه میکردن همدیگه رو.
_ میدونی چیه؟ جونگکوک دیروز تهیونگو دیده و تو خونه طرحشو کشیده!
_ اوه جدی؟ منم طرح جونگکوکو پشت اون تابلو بزرگه تو اتاق دیدم که قایمکی کشیدتش.
_ فک کنم این اسمش..
_ سرنوشته.
_موافقم.
یونگی جلوی در اتاقی ایستاد و درو باز کرد و.
_ به خونه جدیدت خوش اومدی پارک جیمین.
جیمین لبخندی زد و جواب داد:
_ ممنونم آقای مین.
_ یونگی صدام کن.
_پس تو هم جیمین صدام کن.. یونگی
یونگی ریز خندید و گفت:
_ خب من دیگه باید برم.. کلی کار دارم.. بابت آشناییمون خوشحالم جیمین شی.
_همچنین یونگی هیونگ.
یونگی لبخندی زد و از اتاقش خارج شد و به اتاقش رفت و سیگارش رو روشن کرد و مشغول کار شد.
_jeon.v_
شرایط پارت بعد:
لایک: ۱۵
کامنت:۱۰
۸.۳k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.