هاشیرای جدید
هاشیرای جدید
پارت9
از دید مویچیرو:
نانومی:نمیدونیم، دیشب تب داشتم، ولی دلیلشو نمیدونیم
یهو شل شل شد و افتاد زمین
من:چیشد؟
و کمکش کردم بلند شه
یهو خون بالا اورد
ترسیدم:شینوبو سان، حوله، دستمال و یه کاسه آب بیارید لطفا
سریع بلندش کردم و بردم تو یکی از اتاقا
جای خاب انداختم و نانومی رو گذاشتم روش
شینوبو سان رسید
با همه چیز
با دستمال دهن خونیشو پاک کردم و حوله رو خیس کردم و گذاشتم رو پیشونیش
شینوبو سان با قیافه بهت زده نگام میکرد:ا.. اینقدر سریع؟
سرخ شدم
نانومی خمار بود:نمیدونم چم شده
یکم فکر کردم
ولی چیزی به ذهنم نرسید
شینوبو سان گفت:مویچیرو!
با لحن عصبانی ای گفت
نگاش کردم
با چشای عصبانی نگام کرد:دوروز دادمش دستت، چیکارش کردی؟از یه دختر نمیتونی مواظبت کنی؟ واقعا که!
پشت بدنم یخ زد
تاحالا کسی اینقدر تحقیرم نکرده بود
سرمو انداختم پایین
نانومی:شینوبو سان، تقصیر.....
شی سان:منظورت چیه که تقصیر اون نیست؟! تا قبل از اینکه بری پیشش هیچیت نبود، یه خطو خراش نداشتی، ولی حالا ببین، داری خون بالا میاری! چجوری میتونی طرف اونو بگیری؟
داشتم بی صدا گریه میکردم
نانومی متوجه اشکام شد
پتو رو زد کنار و اومد بغلم کرد:شاید درست باشه، شاید مویچیرو ساما مریضم کرده باشه، ولی دلیل نمیشه اشکشو در بیاری!!!
خیلی جدی گفت
خشک شدم سر جام
شینوبو سان هم همینطور
شی.سان:چ... چطوری؟
نانومی محکم تر بغلم کرد و گفت:مطمئنم تقصیر تو نیست
دمای بدنم بالا رفت
شی. سان:این رابطه ای که بینتونه
ازم جدا شد و نگاه هردومون رفت سمتش
شی. سان:خیلی محکم تر و قوی تر از اونیه که با یه مریضی بشکنه
لبخند زد:تبریک میگم، شما عاشق هم شدید😁
هر دومون سرخ شدیم و گفتیم:هاااااااااااااااااااا؟
خندید و گفت:دروغ میگم؟
سرخ شدیم
رومونو به طرف مخالف هم دیگه بردیم و همزمان گفتیم:... شا.... شاید
و هردومون با تعجب به هم برگشتیم
مات و مبهوت نگاش میکردم
اونم همینطور
چشماش جوری برق میزد که میخواستم ببوسمش
شینوبو سان دستاشو به هم زد و گفت:عروسیییییی، کلیلیلیلیلیللیلیلیلیلیلیلیلی
نانومی و من:بسه🥴😁
ولی ول کن نبود
هی پشت سر هم کل میزد و ماهم میخندیدیم
انگار بدمون نمیومد
به هم نگاه کردیم
یه لحظه تو چشاش یه حاله فسفری رنگ دیدم و بعد غیب شد
درمان شد!
بلند گفتم:حاله فسفری رنگ! درمان شدی!
هر دوشون منظورمو گرفتند و بلند بلند خندیدیم
شب شد
منو نانومی برگشتیم عمارت مه
رفتیم تو حیاط نشستیم
تا اینکه نانومی با خجالت پرسید:مویچیرو ساما، شما... به من علاقه دارید؟
سرخ شدم
بعد چند ثانیه مکث گفتم:............... آ.......... آره
خیلی خجالت میکشیدم و شلوارمو چنگ میزدم
سرخ شد:جالبه، شینوبو سان درست میگفت
گوجه شدم:ینی توهم؟
پارت 9 نمیدونم کی🌧🪐
پارت9
از دید مویچیرو:
نانومی:نمیدونیم، دیشب تب داشتم، ولی دلیلشو نمیدونیم
یهو شل شل شد و افتاد زمین
من:چیشد؟
و کمکش کردم بلند شه
یهو خون بالا اورد
ترسیدم:شینوبو سان، حوله، دستمال و یه کاسه آب بیارید لطفا
سریع بلندش کردم و بردم تو یکی از اتاقا
جای خاب انداختم و نانومی رو گذاشتم روش
شینوبو سان رسید
با همه چیز
با دستمال دهن خونیشو پاک کردم و حوله رو خیس کردم و گذاشتم رو پیشونیش
شینوبو سان با قیافه بهت زده نگام میکرد:ا.. اینقدر سریع؟
سرخ شدم
نانومی خمار بود:نمیدونم چم شده
یکم فکر کردم
ولی چیزی به ذهنم نرسید
شینوبو سان گفت:مویچیرو!
با لحن عصبانی ای گفت
نگاش کردم
با چشای عصبانی نگام کرد:دوروز دادمش دستت، چیکارش کردی؟از یه دختر نمیتونی مواظبت کنی؟ واقعا که!
پشت بدنم یخ زد
تاحالا کسی اینقدر تحقیرم نکرده بود
سرمو انداختم پایین
نانومی:شینوبو سان، تقصیر.....
شی سان:منظورت چیه که تقصیر اون نیست؟! تا قبل از اینکه بری پیشش هیچیت نبود، یه خطو خراش نداشتی، ولی حالا ببین، داری خون بالا میاری! چجوری میتونی طرف اونو بگیری؟
داشتم بی صدا گریه میکردم
نانومی متوجه اشکام شد
پتو رو زد کنار و اومد بغلم کرد:شاید درست باشه، شاید مویچیرو ساما مریضم کرده باشه، ولی دلیل نمیشه اشکشو در بیاری!!!
خیلی جدی گفت
خشک شدم سر جام
شینوبو سان هم همینطور
شی.سان:چ... چطوری؟
نانومی محکم تر بغلم کرد و گفت:مطمئنم تقصیر تو نیست
دمای بدنم بالا رفت
شی. سان:این رابطه ای که بینتونه
ازم جدا شد و نگاه هردومون رفت سمتش
شی. سان:خیلی محکم تر و قوی تر از اونیه که با یه مریضی بشکنه
لبخند زد:تبریک میگم، شما عاشق هم شدید😁
هر دومون سرخ شدیم و گفتیم:هاااااااااااااااااااا؟
خندید و گفت:دروغ میگم؟
سرخ شدیم
رومونو به طرف مخالف هم دیگه بردیم و همزمان گفتیم:... شا.... شاید
و هردومون با تعجب به هم برگشتیم
مات و مبهوت نگاش میکردم
اونم همینطور
چشماش جوری برق میزد که میخواستم ببوسمش
شینوبو سان دستاشو به هم زد و گفت:عروسیییییی، کلیلیلیلیلیللیلیلیلیلیلیلیلی
نانومی و من:بسه🥴😁
ولی ول کن نبود
هی پشت سر هم کل میزد و ماهم میخندیدیم
انگار بدمون نمیومد
به هم نگاه کردیم
یه لحظه تو چشاش یه حاله فسفری رنگ دیدم و بعد غیب شد
درمان شد!
بلند گفتم:حاله فسفری رنگ! درمان شدی!
هر دوشون منظورمو گرفتند و بلند بلند خندیدیم
شب شد
منو نانومی برگشتیم عمارت مه
رفتیم تو حیاط نشستیم
تا اینکه نانومی با خجالت پرسید:مویچیرو ساما، شما... به من علاقه دارید؟
سرخ شدم
بعد چند ثانیه مکث گفتم:............... آ.......... آره
خیلی خجالت میکشیدم و شلوارمو چنگ میزدم
سرخ شد:جالبه، شینوبو سان درست میگفت
گوجه شدم:ینی توهم؟
پارت 9 نمیدونم کی🌧🪐
۷۹۰
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.