مافیای مدرسه. Part 12 ژانر: درام، اسمات
با دل درد شدیدی از خواب بیدار شدم یهو چهره کوک اومد تو ذهنم گریم گرفت اون.... اون... دخترونگیم رو ازم گرفت من دیگه نمیتونستم ازدواج کنم اون... اون لعنتی عمرم رو تباه کرده بود دیگه رسما بهم تجاوز شده بود.... هق... هق... اخه مگه من چه گناهی کردم؟ چه گناهی؟ چرا این بلا ها سر من اومد چراااااا؟ (در باز شد)
×اوه بهوش اومدی؟
+(ساکته فقط گریه میکنه)
×هی اروم باش
+چطور... میخوای اروم باشم.. هق.. هق.. من دیگه تو زندگیم حتی ی بار هم رنگ ارامش رو نمیبینم چرا نمیفهمی، چرا درک نداری.. هق.. هق.. او.. اون دخترونگیم رو ازم گرفته.. هق.. هق..
×شششششش اروم باش ممکنه بشنوه
+بزار بشنوه به درک (داد و گریه) تو که جای من نیستی تا بفهمی من چه حسی دارم... هق.. هق.. حال و روزم رو ببین شدم مثل ی تیکه نون که انداختنم جلو سگا... هق.. هق.. یکم.. یکم درکت رو بالا ببر...
×من درکت میکنم.... خوبم درکت میکنم... چون خودمم این بلاها ب سرم اومده... من خودمم الان دو ساله که اینجام.. نمیدونم خونوادم کجان.. حالشون چطوره. یا چیکار میکنن (با بغض) پس نگو که نمیفهمم، نگو که درک نمیکنم (بغضش ترکید) هق.. هق.. تا الانم زنده موندم به امید اینکه دوباره ببینمشون... پس هیچوقت از روی ظاهر افراد قضاوتشون نکن
+دخترونگیت چی؟
×اون تا حالا هرکسیو که از دستوراتش سر پیچی کرده رو مجازات کرده و منم یکی از اون افراد سرکش بودم بابام مقدار زیادی پول به پدرش بدهکار بود و پدرم هم که اهل قمار بود تموم اون پول ها رو از چنگش در اوردن و از دار و ندار دنیا فقط من براش موندم و اون مجبور شد در ازای پول منو بهشون بده من میخواستم فرار کنم ولی اونا منو پیدا کردن و اون شب بود که فهمیدم حتی زندگی کردن هم تقاص داره درست مثل گناهی که مرتکب میشی و بعدش خدا در ازای اون گناه ممکنه زندگیت رو بفرسته رو هوا
+پس.. الان چی میشه .. منم مثل اون دختر قبلیه میکشه؟
×ن من باهاش حرف زدم اون ترو نمیکشه و توهم باید برای زنده موندنت تلاش کنی تا اینجا که من سعی خودمو کردم تا زنده نگهت دارم از این به بعدش باتو هرچی که میگه باید انجام بدی فهمیدی؟
+اگه انجام ندم چی؟
×اون وقت باید دوبرابر دیشب تاوان پس بدی (رفت سر کمد و به ات لباس مخصوص خدمتکارا رو داد) اینارو بپوش تو از این به بعد اینجا خدمتکاری منم کمکت میکنم تا با همچی کنار بیای
+باش
×(امیلیا رفت بیرون)
+درسته ! انسان ها گناه میکردن... تقاص گناه رو پس میدادن.... اشتباه میکردن و تقاص اشتباه رو پس میدادن... بدی میکردن و تقاص بدی رو پس میدادن.... و ما همگی یاد گرفته بودیم... اما هیچوقت تمومی نداشت چون ما نفس میکشیدیم... و تقاص نفس کشیدن و زندگی چشیدن مرگ در اوج زندگیه!...:)
...... ادامه دارد
گایز لطفا لایک و فالو فراموش نشه
( ˘ ³˘)❤
×اوه بهوش اومدی؟
+(ساکته فقط گریه میکنه)
×هی اروم باش
+چطور... میخوای اروم باشم.. هق.. هق.. من دیگه تو زندگیم حتی ی بار هم رنگ ارامش رو نمیبینم چرا نمیفهمی، چرا درک نداری.. هق.. هق.. او.. اون دخترونگیم رو ازم گرفته.. هق.. هق..
×شششششش اروم باش ممکنه بشنوه
+بزار بشنوه به درک (داد و گریه) تو که جای من نیستی تا بفهمی من چه حسی دارم... هق.. هق.. حال و روزم رو ببین شدم مثل ی تیکه نون که انداختنم جلو سگا... هق.. هق.. یکم.. یکم درکت رو بالا ببر...
×من درکت میکنم.... خوبم درکت میکنم... چون خودمم این بلاها ب سرم اومده... من خودمم الان دو ساله که اینجام.. نمیدونم خونوادم کجان.. حالشون چطوره. یا چیکار میکنن (با بغض) پس نگو که نمیفهمم، نگو که درک نمیکنم (بغضش ترکید) هق.. هق.. تا الانم زنده موندم به امید اینکه دوباره ببینمشون... پس هیچوقت از روی ظاهر افراد قضاوتشون نکن
+دخترونگیت چی؟
×اون تا حالا هرکسیو که از دستوراتش سر پیچی کرده رو مجازات کرده و منم یکی از اون افراد سرکش بودم بابام مقدار زیادی پول به پدرش بدهکار بود و پدرم هم که اهل قمار بود تموم اون پول ها رو از چنگش در اوردن و از دار و ندار دنیا فقط من براش موندم و اون مجبور شد در ازای پول منو بهشون بده من میخواستم فرار کنم ولی اونا منو پیدا کردن و اون شب بود که فهمیدم حتی زندگی کردن هم تقاص داره درست مثل گناهی که مرتکب میشی و بعدش خدا در ازای اون گناه ممکنه زندگیت رو بفرسته رو هوا
+پس.. الان چی میشه .. منم مثل اون دختر قبلیه میکشه؟
×ن من باهاش حرف زدم اون ترو نمیکشه و توهم باید برای زنده موندنت تلاش کنی تا اینجا که من سعی خودمو کردم تا زنده نگهت دارم از این به بعدش باتو هرچی که میگه باید انجام بدی فهمیدی؟
+اگه انجام ندم چی؟
×اون وقت باید دوبرابر دیشب تاوان پس بدی (رفت سر کمد و به ات لباس مخصوص خدمتکارا رو داد) اینارو بپوش تو از این به بعد اینجا خدمتکاری منم کمکت میکنم تا با همچی کنار بیای
+باش
×(امیلیا رفت بیرون)
+درسته ! انسان ها گناه میکردن... تقاص گناه رو پس میدادن.... اشتباه میکردن و تقاص اشتباه رو پس میدادن... بدی میکردن و تقاص بدی رو پس میدادن.... و ما همگی یاد گرفته بودیم... اما هیچوقت تمومی نداشت چون ما نفس میکشیدیم... و تقاص نفس کشیدن و زندگی چشیدن مرگ در اوج زندگیه!...:)
...... ادامه دارد
گایز لطفا لایک و فالو فراموش نشه
( ˘ ³˘)❤
۱۲.۵k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.