وقتی با یک لباسه نسبتن باز بر میگردی خونه
وقتی با یک لباسه نسبتن باز بر میگردی خونه
#لینو #استری_کیدز
#درخواستی #تکپارتی
اروم و بی سروصدا وارد اتاق خواب مشترکتون شدی چراغ ها روشن نبودن و یکمی چیزارا تاریک نمیگذاشت ببینی اما میتونستی حس کنی که تخت خالیه به فکر این بودی که لینو کجاست هنوزم کمپانیه یا پیش دوستاش؟
نفستو صدادار دادی بیرون و میخواستی چراغ را روشن کنی که با قرار گرفتن دستای مردونه ای که شکمت را گرفتند سرجات وایستی ، از بوی تنش میتونستی حس کنی که مینهوعه
=مینهو..
÷کجا بودی؟!
نفس های داغش به پوست گردنت که بیرون بود برمیخورد، باعث میشود مورمورت بشه
=با..دخترا رفته بودیم..بار..
÷با اجازه کی اونوقت؟!..
برگشتی و به چشمای عصبانیش نگاه کردی اروم دستاشو گرفتی و بهش نزدیک شدی
=معذرت میخوام..عزیزم
دستش را از دستت بیرون کشید و چراغ اتاق را روشن کرد
با دیدن وضع لباسات دوباره اخمی کرد و اینبار جدی و ترسناک نگاهت کرد
÷ ... ببینم تنت میخاره انگار؟!
= هی هییی..خب .. قرار بود هممون ابی روشن بپوشیم..منم همین مدل ابی رنگو داشتم..
÷اونا بگن برو خودتو جnده کن میکنی؟!
چند قدم بهش نزدیک شد و دوباره دستای مردونشو گرفتی
=نه..*لبخند* .. من مال توعم و تو مال من! .. خودتم خوب اینو میدونی..
÷ولی باید ازم اجازه میگرفتی
=..فک کردم درحال ظبطی برای همین زنگ نزدم..
چهرتو کیوت کردی و به جشمای گربه ایش که داشتند میدرخشیدنت نگاه کردی
=چیکار کنم که این گربه اخمو ببخشدم؟!
پوزخندی زد و تورو به خودش نزدیک کرد
÷شاید...* درحالی که تو توی بغلش بودی روی تخت درازت کرد و او هم روی تو دراز کشیده وایستاد* .. بتونی یکم بهم سواری بدی!! یا..بخوری برام هوم؟(پوزخند
#لینو #استری_کیدز
#درخواستی #تکپارتی
اروم و بی سروصدا وارد اتاق خواب مشترکتون شدی چراغ ها روشن نبودن و یکمی چیزارا تاریک نمیگذاشت ببینی اما میتونستی حس کنی که تخت خالیه به فکر این بودی که لینو کجاست هنوزم کمپانیه یا پیش دوستاش؟
نفستو صدادار دادی بیرون و میخواستی چراغ را روشن کنی که با قرار گرفتن دستای مردونه ای که شکمت را گرفتند سرجات وایستی ، از بوی تنش میتونستی حس کنی که مینهوعه
=مینهو..
÷کجا بودی؟!
نفس های داغش به پوست گردنت که بیرون بود برمیخورد، باعث میشود مورمورت بشه
=با..دخترا رفته بودیم..بار..
÷با اجازه کی اونوقت؟!..
برگشتی و به چشمای عصبانیش نگاه کردی اروم دستاشو گرفتی و بهش نزدیک شدی
=معذرت میخوام..عزیزم
دستش را از دستت بیرون کشید و چراغ اتاق را روشن کرد
با دیدن وضع لباسات دوباره اخمی کرد و اینبار جدی و ترسناک نگاهت کرد
÷ ... ببینم تنت میخاره انگار؟!
= هی هییی..خب .. قرار بود هممون ابی روشن بپوشیم..منم همین مدل ابی رنگو داشتم..
÷اونا بگن برو خودتو جnده کن میکنی؟!
چند قدم بهش نزدیک شد و دوباره دستای مردونشو گرفتی
=نه..*لبخند* .. من مال توعم و تو مال من! .. خودتم خوب اینو میدونی..
÷ولی باید ازم اجازه میگرفتی
=..فک کردم درحال ظبطی برای همین زنگ نزدم..
چهرتو کیوت کردی و به جشمای گربه ایش که داشتند میدرخشیدنت نگاه کردی
=چیکار کنم که این گربه اخمو ببخشدم؟!
پوزخندی زد و تورو به خودش نزدیک کرد
÷شاید...* درحالی که تو توی بغلش بودی روی تخت درازت کرد و او هم روی تو دراز کشیده وایستاد* .. بتونی یکم بهم سواری بدی!! یا..بخوری برام هوم؟(پوزخند
۱۷.۹k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.