بازی عشق 🧠🫀
Part 3
ته یانگ ویو
از اتاق رفتم بیرون این پدر دختر دیونه ان دیونه رفتم نشتستم رو مبل تلویزیون رو روشن کردم
ات ویو
بعد از دو ساعت گریه کردن حالم خوب شد و اخر تصمیم گرفتم که قبول کنم
( تق تق تق)
ات= بله بیا تو
خدمتکار= خانم بفرمایین شام
ات= باشه ممنون
ات ویو
ی اب زدم به صورتم رفتم پایین بابامو ته یانگ سر میز نشسته بودن منم رفتم نشستم
ته یانگ = ات خوبی ؟؟
ات= اره ( سرد)
ات = بابا قبوله این یکی رو هم انجام میدم ولی دیگه بعدش واقعاً منو ول کن
پدر ات = اوو چه خوب دختر خودمی دیگی
ات= هه دختر نمی خوام دختر همچین عوضی باشم
پدر ات =درست صحبت کن
ته یانگ = عمو جان غذاتون رو بخورین بسه دیگه
بعد از شام
پدر ات = بیا بگیر اینم اطلاعات اون پسرست اسمش جئون جونگ کوک عه ۲۸ ساله اش و تازه وارد شرکت پدرش شده و توهم باید اونجا نقش منشی رو بازی کنی اونو عاشق خودت بکنی و اون سند رو پیدا کنی بیاری تحویل من بدی بعد دیگه آزادی
ات = با حرص پرونده رو میگیره باشه باشه نگاش میکنم
ات ویو
بلند شدم برم از پله ها بالا که برم بخوابم که ته یانگ اومد دنبالم
با خودش ( اهه پسره ی نچبس حال بهم زن)
ته یانگ = ات وایسا وایسا
ات= هات چیه چی میخوای ( با عصابنیت )
ته یانگ= می خواستم بگم زیاد نزدیک اون پسر نشو
ات = خودم میدونم نیازی نیست تو بگی الان میخوام بخوابم ولم میکنی
ته یانگ= اره شب بخیر
ات= جوابش رو نمیده) میره داخل اتاق دراز میشه
ات ویو
به عکسش رو برداشتم نگا کردم اوو چه پسر جذابیه جذابیت ازش میباره
نه نه نباید ازش خوشم بیاد ول کن اصن
عکس مامانش رو بغل میکنه میگیره می خوابه
ته یانگ ویو
از اتاق رفتم بیرون این پدر دختر دیونه ان دیونه رفتم نشتستم رو مبل تلویزیون رو روشن کردم
ات ویو
بعد از دو ساعت گریه کردن حالم خوب شد و اخر تصمیم گرفتم که قبول کنم
( تق تق تق)
ات= بله بیا تو
خدمتکار= خانم بفرمایین شام
ات= باشه ممنون
ات ویو
ی اب زدم به صورتم رفتم پایین بابامو ته یانگ سر میز نشسته بودن منم رفتم نشستم
ته یانگ = ات خوبی ؟؟
ات= اره ( سرد)
ات = بابا قبوله این یکی رو هم انجام میدم ولی دیگه بعدش واقعاً منو ول کن
پدر ات = اوو چه خوب دختر خودمی دیگی
ات= هه دختر نمی خوام دختر همچین عوضی باشم
پدر ات =درست صحبت کن
ته یانگ = عمو جان غذاتون رو بخورین بسه دیگه
بعد از شام
پدر ات = بیا بگیر اینم اطلاعات اون پسرست اسمش جئون جونگ کوک عه ۲۸ ساله اش و تازه وارد شرکت پدرش شده و توهم باید اونجا نقش منشی رو بازی کنی اونو عاشق خودت بکنی و اون سند رو پیدا کنی بیاری تحویل من بدی بعد دیگه آزادی
ات = با حرص پرونده رو میگیره باشه باشه نگاش میکنم
ات ویو
بلند شدم برم از پله ها بالا که برم بخوابم که ته یانگ اومد دنبالم
با خودش ( اهه پسره ی نچبس حال بهم زن)
ته یانگ = ات وایسا وایسا
ات= هات چیه چی میخوای ( با عصابنیت )
ته یانگ= می خواستم بگم زیاد نزدیک اون پسر نشو
ات = خودم میدونم نیازی نیست تو بگی الان میخوام بخوابم ولم میکنی
ته یانگ= اره شب بخیر
ات= جوابش رو نمیده) میره داخل اتاق دراز میشه
ات ویو
به عکسش رو برداشتم نگا کردم اوو چه پسر جذابیه جذابیت ازش میباره
نه نه نباید ازش خوشم بیاد ول کن اصن
عکس مامانش رو بغل میکنه میگیره می خوابه
۱۰.۵k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.