p3
ویو هیون
چیزی که دیدم رو باور نمیکردم...ا.ت بود اما موهاش......تا منو دید سریع رفت تو اتاق... کفش هامو درآوردم و دنبالش تا طبقه دوم که اتاقمون بود دویدم....خواستم در رو باز کنم اما نمیشد....فهمیدم در رو از داخل قفل کرده چندبار به در زدم
-ا.ت؟؟؟ ا.ت جواب بده....در رو باز کن
هیون غلط کردم...باور کن بلند میشه یکم زمان میبره.....ولی بلند میشه باور کن.....(گریه شدید)
-ا.ت در رو باز کن...همین الان در رو باز کن....ببین دارم عصبانی میشم در رو باز کن دیگه
بخدا غلط کردم هیون....توروخدا کاریم نداشته باش......بلند میشه.....(حرفاش با گریهس)
-ا.ت بیا بیرون حرف بزنیم
بیام بیرون منو میکشی میدونم....
-کاریت ندارم فقط بیا.....بیا بیرون
نمیخوام نمیام
-ا.ت ببین بخدا کاریت ندارم بیا...ا.ت؟ عزیزم بیا دیگه
ببخشید هیون(گریه)
-بیا بیرون عشقم بیا
ویو ا.ت
آروم بلند شدم و در رو باز کردم....ولی برخلاف تصورم با قیافه خسته و نگران هیون مواجه شدم....
عصبانی نیستی؟؟
-نه بیا (بغلش کرد)
هیون ببخشید
چیزی که دیدم رو باور نمیکردم...ا.ت بود اما موهاش......تا منو دید سریع رفت تو اتاق... کفش هامو درآوردم و دنبالش تا طبقه دوم که اتاقمون بود دویدم....خواستم در رو باز کنم اما نمیشد....فهمیدم در رو از داخل قفل کرده چندبار به در زدم
-ا.ت؟؟؟ ا.ت جواب بده....در رو باز کن
هیون غلط کردم...باور کن بلند میشه یکم زمان میبره.....ولی بلند میشه باور کن.....(گریه شدید)
-ا.ت در رو باز کن...همین الان در رو باز کن....ببین دارم عصبانی میشم در رو باز کن دیگه
بخدا غلط کردم هیون....توروخدا کاریم نداشته باش......بلند میشه.....(حرفاش با گریهس)
-ا.ت بیا بیرون حرف بزنیم
بیام بیرون منو میکشی میدونم....
-کاریت ندارم فقط بیا.....بیا بیرون
نمیخوام نمیام
-ا.ت ببین بخدا کاریت ندارم بیا...ا.ت؟ عزیزم بیا دیگه
ببخشید هیون(گریه)
-بیا بیرون عشقم بیا
ویو ا.ت
آروم بلند شدم و در رو باز کردم....ولی برخلاف تصورم با قیافه خسته و نگران هیون مواجه شدم....
عصبانی نیستی؟؟
-نه بیا (بغلش کرد)
هیون ببخشید
۳.۵k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.