وقتی تو نگاه اول عاشقت میشع🥀پارت۳
دیدم برگشت و یه دختر هم سن خودش پرید تو بغلش خورد تو ذوقم••••خو منم میخواستم اون بغل رو،منم میخوام ینی چی به دختر خیلی حسودیم شد عیشششش،و دوبارع....دوبارع محو خندش شدم ولی اینبار قرار نیس از دستش بدم پس شروع کردم و آروم پشت سرش راه رفتم که بعد مدتی رسیدیم به یه فروشگاه لباس فروشی،فروشگاه متوسطی بود.دخترع با دوستش رفتن داخل منم رفتم تو.
(دید کوک_یه هفته بعد)
یه هفته ای بود که فهمیدم دختره کجا کار میکنه و هر روز به یه بهانه ای از کمپانی میزدم بیرون و میرفتم از فروشگاه به بهانه خرید یه گوشه وایمیستادم و محوش میشدم.امروزم اونجا بودم ولی امروز تدارکی دیده بودم،منتظر بودم که،ته بلخره باهام تماس گرفت.
ته:کوک همه چی حاظرع
با ذوق ازش تشکر کردم و گفتم:اونم حاظرع دیگه؟
ته:صدرصد
با لبخند مرموزانه ای که به لبام نشست گوشی خاموش کردم و دوباره محوش شدم.
نزدیکای تعطیلی فروشگاه بود و هیچ مشتری نبود،دخترع مث همیشع شروع کرد تمیز کردن وسایلای روی میز که یه دفعه یه مردی اومد توس فروشگاه و سمت میز رف.
مردع:سلام باندی زیبا
دخترع فق سرش رو آورد بالا و سوالی نگاش کرد
مردع به سمت دختر ع داشت قدم برمیداشت که دخترع با صدای بلد گف:کککمممکککککک
سریع رفتم جلو و از دست مردع گرفتم و دستش رو پیچوندم و از زیر پاش گرفتم انور پرتش کردم و یه لگد به پش زدم و رفتم سمت دختره و از بازو هاش گرفتم
کوک:حالتون خوبع خانم؟
دختره سری به نشونه تائید تکون داد
کوک:میتونم اسمتونو بپرسم
ا.ت:خب...اسمم ا.ت هس وشما؟
اسمش هم قشنگه ههوففف دستم بردم پشت سرم و سرم و خاروندم وگفتم:جونگ کوک
ا.ت:از اشناییتون خوشبختم،ممنون بابت کمکتون
کوک:حرفش نزنید..خب برا تشکر میشه یه کاری برام بکنین؟
دخترع یه تای ابروش رو برد بالا و گف:چه کاری
کوک:میشع همراهم بیاین فق تا اونور کوچه..لطفا..بهم اعتماد کن
ا.ت مردد سدی تکون دادو گف:باشع و باهم از فروشگاه خارج شدیم،بعد خارج شدن برگشتم سمت منیجر و چشمکی بهش زدم یکم محکم زدع بودمش..اونم به نشونه فایتینگ دستش و آورد بالا..
(دید کوک_یه هفته بعد)
یه هفته ای بود که فهمیدم دختره کجا کار میکنه و هر روز به یه بهانه ای از کمپانی میزدم بیرون و میرفتم از فروشگاه به بهانه خرید یه گوشه وایمیستادم و محوش میشدم.امروزم اونجا بودم ولی امروز تدارکی دیده بودم،منتظر بودم که،ته بلخره باهام تماس گرفت.
ته:کوک همه چی حاظرع
با ذوق ازش تشکر کردم و گفتم:اونم حاظرع دیگه؟
ته:صدرصد
با لبخند مرموزانه ای که به لبام نشست گوشی خاموش کردم و دوباره محوش شدم.
نزدیکای تعطیلی فروشگاه بود و هیچ مشتری نبود،دخترع مث همیشع شروع کرد تمیز کردن وسایلای روی میز که یه دفعه یه مردی اومد توس فروشگاه و سمت میز رف.
مردع:سلام باندی زیبا
دخترع فق سرش رو آورد بالا و سوالی نگاش کرد
مردع به سمت دختر ع داشت قدم برمیداشت که دخترع با صدای بلد گف:کککمممکککککک
سریع رفتم جلو و از دست مردع گرفتم و دستش رو پیچوندم و از زیر پاش گرفتم انور پرتش کردم و یه لگد به پش زدم و رفتم سمت دختره و از بازو هاش گرفتم
کوک:حالتون خوبع خانم؟
دختره سری به نشونه تائید تکون داد
کوک:میتونم اسمتونو بپرسم
ا.ت:خب...اسمم ا.ت هس وشما؟
اسمش هم قشنگه ههوففف دستم بردم پشت سرم و سرم و خاروندم وگفتم:جونگ کوک
ا.ت:از اشناییتون خوشبختم،ممنون بابت کمکتون
کوک:حرفش نزنید..خب برا تشکر میشه یه کاری برام بکنین؟
دخترع یه تای ابروش رو برد بالا و گف:چه کاری
کوک:میشع همراهم بیاین فق تا اونور کوچه..لطفا..بهم اعتماد کن
ا.ت مردد سدی تکون دادو گف:باشع و باهم از فروشگاه خارج شدیم،بعد خارج شدن برگشتم سمت منیجر و چشمکی بهش زدم یکم محکم زدع بودمش..اونم به نشونه فایتینگ دستش و آورد بالا..
۲.۱k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.